بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کل کل نه از میان ترنم شروع شد
در کوپه ای ز واگن هشتم شروع شد

 

چون بهر انتخاب فرصت نداشتیم

بازی ما بصورت رَندم شروع شد

 

خواهان خاتمه بودی پس از چهار

بازی من پس از گل پنجم شروع شد

 

تا که تمام توپ گذشت از تمام خط

آهی کشید چون گل هفتم شروع شد

 

دیدم که خیره گشته به چشمانِ خوابِ من
" آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد"

 

خنده کنان؛ گل هشتم؛ ولی نشد

بردن ولی ز واگن هشتم شروع شد ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

ای با صفا تر از همگان، با وفا سپهر

حتی از این رفیع و عموزاده ها سپهر

 

آوازه ات رسیده به گوش جهانیان

عزمت بلند، تا به ثریا، تا سپهر

 

اندیشه ات به حسن تفکر اجین شده

روحت ز بند نفس و قفسها جدا سپهر

 

هرکه بگفت به من که سپهر کیست؟

گویم به شوق وصف جمال تو را سپهر

 

گویم برای من هم اوست یار مهربان

گویم که هست همچو نسیم صبا سپهر

 

با مهدی و طاهر و گلگون به یک صدا

داریم با رفیع این نوا سپهر

 

ای با صفا تر از همگان، با وفا سپهر

حتی از این رفیع و عموزاده ها سپهر...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

با اینکه گفت حمید اکبرزاده

آهای پسر شصت و پنج بیت زیاده

با این همه حوصله ها سر میره

عنان اختیار ز کف در میره

می خوام بگم شعری برا بچه ها

مرتعیا، شیلاتیا، چوبیا

شعری برا شیرنی جشن امروز

شعری ز خاطرات ما و دیروز

سروده شده توسط وحید گل محمدی

رونق بازار یوسف شد کساد

تا حبیب من به عالم پا نهاد

 

چشمهایش شمس را روشن نمود

هچو یار من در این دنیا نبود

 

او به تنهایی من باشد حبیب

در میان دردها باشد طبیب

 

از ازل بوده برایم یک رفیق

من به دریای نگاه او غریق

 

عشق من سینه زن آل عباست

دلبرم لطمه زن خون خداست

 

هر نفس ذکر حسین گوید ولی

قلب او دارد نوای یا علی

 

مجلس روضه برایش جنت است

بین روضه می شود او مست مست

 

مستیش از باده اهل ولاست

عاشق شش ماهه کرببلاست

 

بر سرش با نام حیدر می زند

روز عاشورا گریبان می درد

 

در غم زینب سر خود را شکست

جاهلان گویند او دیوانه است

 

***


یک سخن گویم به این نامردمان

ای که هستی دشمن حیدر بدان

 

ما همه دیوانگان حیدریم

داغدار روضه های مادریم ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

روی تو سپید و عینکت هست سیاه

مانند خسوف هاله ای بر رخ ماه

 

ابروی تو چون هلال ماه قمری

ریش تو بلند و گیسوانت کوتاه

 

زلفت به جبین خورد و خسوفی دیگر

دانش شده از معجزه هایت گمراه

 

هرکس که تو را دیده به ذکر آمده است

لا حول و لا قوه الا بالله

 

حالا که تو رفتی نفسم تنگ شده

در باز دم و دمم ندارم جز آه

 

شب تا به سحر ز دوریت ناله زدم

ای کاش نبودی تو برادر خودخواه

 

این سینه ز هجر تو پر از درد شده

شد زندگیم بعد وداع تو تباه

 

موضوع تمام شعرهایم شده است

وصل تو بود عسل فراقت جانکاه

سروده شده توسط وحید گل محمدی

پاک و طاهر همچو باران است دکتر شاکری

اهل علم و اهل قرآن است دکتر شاکری

 

مرد اخلاقی در این دوران بدکردارها

مرد زهد و مرد ایمان است دکتر شاکری

 

خم نگردد پشت او اندر مصاف مشکلات

چون مرید شیر یزدان است دکتر شاکری

 

پایبند انقلاب و رهرو راه شهید

عاشق پیر جماران است دکتر شاکری

 

هم مطیع امر رهبر هم بسیجی هم خدوم

رای حزب الله تهران است دکتر شاکری

 

***

 

یک حسین ابن علی در دست دارد در دلش

ابن مسعودش نمایان است دکتر شاکری ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

ای تو حماسهء 9 دِی، ای حضور محض
چون با تو ام، میانهء فتنه غبار نیست

هرچند که هست پدرت بین ما حجاب
تو در دل منی، به خدا این شعار نیست

مردم برای دیدن رویت به خواهشند
دردا که حُسن تو به کسی آشکار نیست

هر کس که دیده تو را عاشقت شدست
جبر است عشق به تو، اختیار نیست

کم نیست مدعی عشق در این ازدحام شهر
اما کسی ز زخم لبت بی قرار نیست

این دل شده ز زخم لبت دشت زخم ها
چون ریگ دشت، زخم دلم را شمار نیست

کار جنون من به تماشا کشیده است
هرگز دمی برای مرد، کار، عار نیست

خرده مگیر که رسوا شدم چنین
جانا هرج بر عاشق گشته شکار نیست

گر وصل ما بُوَد به زمستان، به دِی، به 9
نوروز سال های نکو با بهار نیست ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

این مصحف حمید به پایان رسیده است

آموزش وحید به پایان رسیده است

 

بعد از گذشت چهار سال آزگار

جمعی به جشن شعر نکویش شنیده است

 

بهر رفاه و شور وحیدش برای درس

هرچه که خواست پدرجان خریده است

 

مادر ولی برای پسرنذر می کند

قلبش فقط به عشق وحیدش تپیده است

 

خواهر که موعظه هایش ثمر نداشت

آهی عجیب از دل خونش کشیده است

 

آن یک برادرش که بود یاور وحید

از فرط انتظار کمر را خمیده است

 

اما حبیب که باشد قلندری

چوب از میان چرخ برادر کشیده است

 

تقدیم می شود این مصحف حمید

بر خانواده ای که نیاتش سعیده است

 

شاید که باورش نشود هر گز هیچ کس

این مصحف حمید به پایان رسیده است

سروده شده توسط وحید گل محمدی

می روم تنها از اینجا پیش ابن شاکری

می روم بالای بالا پیش ابن شاکری

 

تا ببینم زلف بور و معنی سیمای یار

می روم تا بی کران ها پیش ابن شاکری

 

بهر دیدار عسل در گردش چشمان دوست

می روم تا عمق دلها پیش ابن شاکری

 

از کنار سید و سهراب و ایضا آن یکی

می روم پیش احبا پیش ابن شاکری

 

از میان نوتیف و لیست فرند و رویداد

می روم توی پیامها پیش ابن شاکری

 

تا نبیند دیگری روی گل استاد من

می روم تنهای تنها پیش ابن شاکری

سروده شده توسط وحید گل محمدی

ای که نامت در خروجی اکو شا شاکری

کـری شت بور و اندام تو کوشا شاکری

 

کری ه است منظر آنکه گذر کرد از کنار تو

اگر که او نشد غرق تماشا شاکری

 

کِـری مانه بر این خیل مریدان کن تو استادی

تو این بن بست ها را زود بگشا شاکری

 

کـری ست می کند لپ تاب خود را تا تو کانکتی؟

که ما و دوری از شور نوشتار تو؟! حاشا شاکری

 

کـری سمس های منچستر چه ایام خوشی بودند

ز بهر عید آنجا کن تو انشا شاکری


***


می دهم تغییر من نوع اکو را تا شود

نام تو تو در خروجی جی آن آن شاکری

سروده شده توسط وحید گل محمدی