بی انتها ...

دانشگاه

با اینکه گفت حمید اکبرزاده

آهای پسر شصت و پنج بیت زیاده

با این همه حوصله ها سر میره

عنان اختیار ز کف در میره

می خوام بگم شعری برا بچه ها

مرتعیا، شیلاتیا، چوبیا

شعری برا شیرنی جشن امروز

شعری ز خاطرات ما و دیروز

بگم براتون ز کرج از این جا

بگم ز دانشگاه و دانشجوا

هرکی میاد انگار میاد عروسی

صبحها همه مشغول دیده بوسی

ظهرها همه با هم توی بوتانی

عصرها تو مترو و شبها تو دانی

بقول مداحا دلا آمادست

دل بده آقا که زمان روضه ست

روضه ما قصه عمر بابا

یادته اولین روز دانشگا

یادتونه مهندسای امروز

یادتونه ای ساده های دیروز

با اینکه هرکی اومده؛ خوب؛ رفته

دلم به یاد اون روزا گرفته

می خوام بگم براتون از اون روزا

چی فکر می کردیم و چی شدیم حالا

بیخیالش، ولش کن، اونجا رو باش

این یکی رو، خورده به هم ابروهاش

یادتونه وقتی قبول شدش اون

چه جور کلاس می ذاشت برا همتون

یادتونه بیست چار ساعت گروه بود

صبح نشده دم در گروه بود

طفلی اونقدر رفت به گروه شیلات

تا آخرش رو پله از پا افتاد

بچه دلش می خواست محیطی بشه

آرزو داشت تاکسی بلیطی بشه

اما دکتر طفلی رو مثل یک توپ

شوتش کرد و فرستادش گروه چوب

اون یکی رو داره از گروه میاد

انگار که رفته آرزوهاش به باد

دنبال بازی بوده توی هفته

سر کلاس نرفته؛ 6 گرفته

نمی دونه توی گروه آبخیز

شعار اینه بگوش خود بیاویز:

هر استادی با دانشجو بسازه

آخر ترم اونو با 6 میندازه

عمراً نبینید جایی امثالشون

ولش کنید رئیس دارن بینشون

بگذرید و پاشید بریم بچه ها

به درب شرقی پیش جنگلیا

یک اتوبوس کنار درب شرقی

فول اتومات با شیشه های برقی

داره میره امروز به سمت خیرود

کاش جایی هم توش برای ما می بود

می رفتیم و می زدیم دل به جنگل

البته ما چوبیم و مثل؛ انگل

با جنگلیا به شمال می رفتیم

وسط راه یه سر توچال می رفتیم

القصه این روزا به آخر رسید

کلاغه پس از سالها به خونش رسید

روزای مکتب می گذره مثل رود

گی گفته یکی بود، یکی هم نبود

آخر شعر فقط برا دوستامه

هرکی داره یه مشروط تو کارنامه

یادتونه سر کلاس می رفتیم

آخر ترم همگی 6 گرفتیم

یادتونه بعضیا پاس می شدن

شاگرد اول کلاس می شدن

یادتونه بعد از کلاس می موندن

پاچه های استاد رو می خاروندن

اما بازم موفقا ما شدیم

ما تو دل استادامون جا شدیم

اونقدر رفتیم تو چشم این استادا

که موند واسه سال شیشم واحدا

اونقدر که استادا به ما لطف دارن

کلاس و دانشجو تا چند سال دارن

برا همه درس و کلاس تموم شد

عمر همه تو این سالا حروم شد

قیل و قالا تموم نشد برامون

بهر لیسانس حروم نشد روزامون

چه عشق و حال و عیش و شوری داشتیم

بین همه بچه ها زوری داشتیم

اسباب بازیمون سارا و دارا بود

پیرهن فرشید سلطانی زارا بود

مو تو سر عموزاده چه پر بود

آدم باهاش از خنده روده بر بود

صادق رفیع که نگو شاهکاره

البته یه چند سالیه بیکاره

جای افراز تو شعر خیلی خالی بود

یادش بخیر بچه با حالی بود

یادتونه حجتی رو بچه ها

اولا بود تا شب توی دانشگاه

محسن امام زاده بود و تنهایی

فروتنی فرخی و دفایی

رئوفی و مهدوی و راهبری

برو بیرون از شعر داوود حیدری

اسحاقی و معافی و هادی لام

نداره درس خوندنشون هیچ کلام

بهمنی و محسنی همراه تو

بودید شما با همدیگه شصت و دو

الیاسی توی کلاس اقتصاد

با کلاغا نمیره هیچ وقت ز یاد

دالتونا و دکترا و میکروبا

آقا هویچ کاهو خانم مربا

مخمل شرک ابرو و فرشید فشن

بچه های گروه سیکلو بوتن

دیگه نداشتن اونا کار با سارا

تنها شد و در انتظار دارا

تو سرو سیمین روزا رو شب میکرد

زیر لبش می گفت که دارا برگرد

اینو بگم دارا رفته فرانسه

ولش کنید بریم سراغ قصه

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

کنون رزم ما و اساتید شنو

دگرها شنیدستی این  هم شنو

سراجی که شد خامش اندر ازل

برفت از دل آنکس که رفت از نظر

یکی احمدی بود در بین ما

به دست قضا رفته دکتر هوا

کس دیگری نام او غافرین

پس از یک کلاس خصوصی همه ناظرین

بدیدند استاد را از فلق

برید و پس از اندکی در شفق

پدیدار گشته چو اصلان زاده

ز درد زمانه غریوی زده

بیا تا که بر تو دهم نمره بیست

دگر حرف و گفتار و رفتار چیست

همی گفتمش دکتر ساده زیست

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

نتیجه شد از این همه بحث و نقد

به این روز تن سرد و رخسار زرد



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

با اینکه گفت حمید اکبرزاده

آهای پسر شصت و پنج بیت زیاده

با این همه حوصله ها سر میره

عنان اختیار ز کف در میره

می خوام بگم شعری برا بچه ها

مرتعیا، شیلاتیا، چوبیا

شعری برا شیرنی جشن امروز

شعری ز خاطرات ما و دیروز

بگم براتون ز کرج از این جا

بگم ز دانشگاه و دانشجوا

هرکی میاد انگار میاد عروسی

صبحها همه مشغول دیده بوسی

ظهرها همه با هم توی بوتانی

عصرها تو مترو و شبها تو دانی

بقول مداحا دلا آمادست

دل بده آقا که زمان روضه ست

روضه ما قصه عمر بابا

یادته اولین روز دانشگا

یادتونه مهندسای امروز

یادتونه ای ساده های دیروز

با اینکه هرکی اومده؛ خوب؛ رفته

دلم به یاد اون روزا گرفته

می خوام بگم براتون از اون روزا

چی فکر می کردیم و چی شدیم حالا

بیخیالش، ولش کن، اونجا رو باش

این یکی رو، خورده به هم ابروهاش

یادتونه وقتی قبول شدش اون

چه جور کلاس می ذاشت برا همتون

یادتونه بیست چار ساعت گروه بود

صبح نشده دم در گروه بود

طفلی اونقدر رفت به گروه شیلات

تا آخرش رو پله از پا افتاد

بچه دلش می خواست محیطی بشه

آرزو داشت تاکسی بلیطی بشه

اما دکتر طفلی رو مثل یک توپ

شوتش کرد و فرستادش گروه چوب

اون یکی رو داره از گروه میاد

انگار که رفته آرزوهاش به باد

دنبال بازی بوده توی هفته

سر کلاس نرفته؛ 6 گرفته

نمی دونه توی گروه آبخیز

شعار اینه بگوش خود بیاویز:

هر استادی با دانشجو بسازه

آخر ترم اونو با 6 میندازه

عمراً نبینید جایی امثالشون

ولش کنید رئیس دارن بینشون

بگذرید و پاشید بریم بچه ها

به درب شرقی پیش جنگلیا

یک اتوبوس کنار درب شرقی

فول اتومات با شیشه های برقی

داره میره امروز به سمت خیرود

کاش جایی هم توش برای ما می بود

می رفتیم و می زدیم دل به جنگل

البته ما چوبیم و مثل؛ انگل

با جنگلیا به شمال می رفتیم

وسط راه یه سر توچال می رفتیم

القصه این روزا به آخر رسید

کلاغه پس از سالها به خونش رسید

روزای مکتب می گذره مثل رود

گی گفته یکی بود، یکی هم نبود

آخر شعر فقط برا دوستامه

هرکی داره یه مشروط تو کارنامه

یادتونه سر کلاس می رفتیم

آخر ترم همگی 6 گرفتیم

یادتونه بعضیا پاس می شدن

شاگرد اول کلاس می شدن

یادتونه بعد از کلاس می موندن

پاچه های استاد رو می خاروندن

اما بازم موفقا ما شدیم

ما تو دل استادامون جا شدیم

اونقدر رفتیم تو چشم این استادا

که موند واسه سال شیشم واحدا

اونقدر که استادا به ما لطف دارن

کلاس و دانشجو تا چند سال دارن

برا همه درس و کلاس تموم شد

عمر همه تو این سالا حروم شد

قیل و قالا تموم نشد برامون

بهر لیسانس حروم نشد روزامون

چه عشق و حال و عیش و شوری داشتیم

بین همه بچه ها زوری داشتیم

اسباب بازیمون سارا و دارا بود

پیرهن فرشید سلطانی زارا بود

مو تو سر عموزاده چه پر بود

آدم باهاش از خنده روده بر بود

صادق رفیع که نگو شاهکاره

البته یه چند سالیه بیکاره

جای افراز تو شعر خیلی خالی بود

یادش بخیر بچه با حالی بود

یادتونه حجتی رو بچه ها

اولا بود تا شب توی دانشگاه

محسن امام زاده بود و تنهایی

فروتنی فرخی و دفایی

رئوفی و مهدوی و راهبری

برو بیرون از شعر داوود حیدری

اسحاقی و معافی و هادی لام

نداره درس خوندنشون هیچ کلام

بهمنی و محسنی همراه تو

بودید شما با همدیگه شصت و دو

الیاسی توی کلاس اقتصاد

با کلاغا نمیره هیچ وقت ز یاد

دالتونا و دکترا و میکروبا

آقا هویچ کاهو خانم مربا

مخمل شرک ابرو و فرشید فشن

بچه های گروه سیکلو بوتن

دیگه نداشتن اونا کار با سارا

تنها شد و در انتظار دارا

تو سرو سیمین روزا رو شب میکرد

زیر لبش می گفت که دارا برگرد

اینو بگم دارا رفته فرانسه

ولش کنید بریم سراغ قصه

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

کنون رزم ما و اساتید شنو

دگرها شنیدستی این  هم شنو

سراجی که شد خامش اندر ازل

برفت از دل آنکس که رفت از نظر

یکی احمدی بود در بین ما

به دست قضا رفته دکتر هوا

کس دیگری نام او غافرین

پس از یک کلاس خصوصی همه ناظرین

بدیدند استاد را از فلق

برید و پس از اندکی در شفق

پدیدار گشته چو اصلان زاده

ز درد زمانه غریوی زده

بیا تا که بر تو دهم نمره بیست

دگر حرف و گفتار و رفتار چیست

همی گفتمش دکتر ساده زیست

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

نتیجه شد از این همه بحث و نقد

به این روز تن سرد و رخسار زرد

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی