بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

دل من گشته بی نوای علی

تا ابد می کنم ثنای علی

 

شد هوای دیارم آلوده

کاش بر من رسد هوای علی

 

مست توحید حیدری شده ام

لا اله بجز خدای علی

 

آسمان ها و کهکشان و فلک

گرد روی پر عبای علی

 

حکمتی داشت خلقت عالم

آفریده خدا برای علی

 

پس رضای خدای بی همتا

شد محول به ارتضای علی

 

به بهشت برین کسی نرود

جز به احسان و از عطای علی

 

پای این جمله تا ابد هستم

دین عقیم است بی ولای علی

 

بهر عامه دلیل لازم نیست

گر بخوانند خطبه های علی

 

فارغ از هر چه دین و دنیا شد

هر کسی که شد آشِنای علی

 

سائلش خضر و یوسف و حاتم

من که باشم شوم گدای علی؟

 

هر غلامی اسیر اربابی ست

از ازل من؛ سگ سرای علی

 

چون بگفتا فمن یمت یرنی

عاشق مرگم و لقای علی

 

کاش می شد که جان من گیرد

ملک الموت در عزای علی

 

دردها را به جان خود بخرم

به یقین می رسد دوای علی

 

کاش ریزد تمام خونم تا

آخرین قطره اش به پای علی

 

همه داراییم همین باشد

      پدر و مادرم فدای علی
سروده شده توسط وحید گل محمدی

هر کس که دهد دل به علی عرش نشین است

ما طالـب ایـن جـاه بـه امضــای حسیـنـیـم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

کرم نما و مرو از کنار من یارا

که بی تو بسته شود دستهایم از بالا

 

در آن دمی که تو پیش طبیب خود بودی

میان مردم این شهر بودم و تنها

 

به یاد جسم لطیفت به یاد آن خالت

به یاد روز وصال من و تو، ما دوتا

 

به یاد لمس تو هر شب میان تاریکی

به یاد دلبریت با تمام ناز و ادا

 

به یاد روز نخستین و شوق دیدارت

به یاد دیدن رویت و آن دل شیدا

 

به یاد واگن هشتم به یاد ضعف تنت

به یاد بازی با هم، گذشت ساعت ها

 

به یاد حال تو در مجلس رفیقانم

به یاد سدتقی، طاهر، علی، حمیدرضا

 

به یاد ضربه دستی که بر جبینت خورد

به یاد زخم رخت از قدیم تا حالا

 

به یاد درد تو بودم به یاد گرمایت

و ناگهان به خودم آمدم که آن آقا

 

تماس گرفت آخر، خبر ز یارم داد

دوای درد منو حال و روز زارم داد ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

آتشی که بارها در پشت این در آمده

حتم دارم من که آن از بغض خیبر آمده

 

باز هم اجر رسالت کوچه های هاشمی

بین اولاد نبی نوبت به جعفر آمده

 

باز هیزم باز آتش باز هم این شهر امن

صادق آل علی را یاد، مادر آمده

 

بست دست صادق و سجاده اش را هم کشید

هرچه با او گفت مولا گوییا کر آمده

 

تا کشید آن تیغ را منصور از بین غلاف

دید بهر یاری صادق پیمبر آمده

 

دید مولا آتش و آن گریه های کودکان

نار بر قلبش ز داغ دخت حیدر آمده

*

زینبی که عرش را زیر دو پایش دیده است

روضه های کربلا با چشمهایش دیده است

*

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

"هر قطاری در جهان از شوق، سوتش ممتدست
آرزویش بودنِ در خطِّ تهران-مشهدست"
سید ایمان زعفرانچی


هر قطاری در جهان از شوق، سوتش ممتدست
آرزویش بودنِ در خطِّ تهران-مشهدست

 

آن مسیری که بود ریل اش صراط المستقیم

روضه رضوان برای هر مسافر مقصدست

 

هر مریضی را که دکترها جوابش کرده اند

با هزاران آرزو سوی امامش آمدست

 

لطف این آقا ندارد شیعه و سنی و غیر

رئفتش همچون خداوند دوعالم بی حدست

 

هرکسی در این حرم وارد شود حاجت رواست

دست خالی گر رود سائل برای شه بدست

 

هر کسی دارد به دل یک آرزو در صحن او
آرزوی من ولی بوسیدن آن گنبدست

 

آرزوی اولم دیدار آن صحن و سراست
آرزوی آخرم مردن کنار مرقدست

*

از همین جا می دهم بر تو سلام ای بهترین

السلام ای حضرت مشکل گشای زائرین

*

فارغ از دنیا شوم پر می کشم تا بیکران

می رسم تا جانب باب الجوادت هر زمان

 

چند لحظه می کنم اذن ورودی زمزمه

اشک از چشمان هر عاشق شود اینجا روان

 

صحن جامع صحن آزادی و صحن انقلاب

در میان جنت العلی شدم من میهمان

 

از میان صحن هایت یک به یک رد میشوم

می زنم خود را گره بر پنجره فولادتان

 

حاجتم را روی لب می آورم اما شما

میدهی حاجات را گرچه نیاید بر زبان

 

با تو می گویم دلم تنگ محرم گشته است

با تو می گویم که روزیم شده آه و فغان

 

ای کریم ابن کریم این بنده عاشق را

یا ببر کرب و بلا یا به محرم برسان

*

یا ببر کرب و بلا یا به محرم ... تا من

شکنم سر ز غم تشنه صد پاره بدن

*

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

با لگد بر در زد آن ملعون تر از ابلیس ها

در شکست و روی گلبرگ شقایق در فتاد

 

تا شنید از کودکانش جمله های فضه را

بارها برخاست اما بر زمین حیدر فتاد

 

تا نهاد ارباب ما رخ بر کف پای بتول

جنت الاعلی به زیر پای هر مادر فتاد

 

***

 

تا که گفتا من علی هستم، همه پیش آمدند

نیزه ای در پهلویش پیچید؛ وای اکبر فتاد

 

چون حسین آمد به سوی زینبش بهر وداع

یاد آن گفتار مادر لحظه آخر فتاد

 

چون به تعداد بردارها کفن آنجا نبود

از زمان کودکی غم در دل خواهر فتاد

 

زد گلویش بوسه و پیراهنش تحویل داد

او به جان پیرهن با تیزی خنجر فتاد

 

تا شنید از قتلگه آن " ناله هل من معین؟ "

بهر یاری پدر روی زمین اصغر فتاد

 

رفت عباس و نیامد از کنار علقمه

اهل بیت مصطفوی در دست یک کافر فتاد

 

دید زینب روی تل آن خنده های شمر را

دید زینب شمر رفت و بر زمین پیکر فتاد

 

رفت غارت زیورالات زنان و کودکان

نیمه شب از روی محمل بر زمین دختر فتاد

 

نیزه داران مست از حملِ سرِ خونِ خدا

بارها از روی نی ها بر زمین آن سر فتاد

 

زینب کبراست او هرگز ندیده هیبتش

چشم ناپاکان؛ اگرچه از سرش معجر فتاد

 

خیزران بود و یزید و جام می بود و شراب

دید زینب جام می بود و سر و ... ساغر فتاد

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نقشی ز فقدان می کشم، طرحی ز هجران می کشم

دیوانه گشتم از فراق، من را دعا باید کنید

 

او رفت بی جان گشته ام، بی دین و ایمان گشته ام

باز آوریدش سوی من، رحمی بر این مرتد کنید

 

با رفتنش نالان شدم، او رفت من حیران شدم

حتی به یمن یک خیال، این رفت را آید کنید

 

در کوی او بنشسته ام، دل بر سرابی بسته ام

شاید از اینجا بگذرد، راهش برایم سد کنید

 

از دور بویش میرسد، نوری ز رویش میرسد

ای شاعران با چنگ و نی، افعال را آمد کنید

 

آغوش بی پایان او، چشم من و چشمان او

این جا پر از نا محرم است، این صحنه ها را رد کنید ...

 

گر او نباشد مرده ام، گر او بماند زنده ام

لطفی کنید این بیت را، قافیه با ماند کنید

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نشسته ام که از فراق، باز گفتگو کنم

تمام خاطرات را، دوباره زیر و رو کنم

 

پس از وداع دلبرم، قافیه ها را باختم

باید برای یار خود، یک غزل آرزو کنم

 

رویش چو ماه چارده، همچون شب تاریک من

آخر چگونه کمترین، شکوه ز روی او کنم

 

جز او ندارم دلبری، لیس کمثله بر لبم

با " لا " نفی غیر او، فریاد " الا هو " کنم

 

من چون تنور آتشم، حالا که رفته از برم

از آتش جان و تنم، شکایتی با او کنم

 

هر روزِ بعد از رفتنش، کارم دگر چنین شده

از دل غبار هجر را، با اشک شستشو کنم

 

با یاد کودکیمان، شب تا سحر گریستم

این بغض را با خون دل، مهمان در گلو کنم

 

از هجر یار خویشتن، هر لحظه دَردی می کشم

تا دیدن زیبا رخش، با دردهایم خو کنم

 

با قلب پاره پاره ام، یک چند پاره گفته ام

باشد پس از وصال او، این شعر را رفو کنم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

مشتاق نشستم که نویسم از عشق

من باز ز هجر تو روایت کردم

 

هرچند که بیمار شدم بعد وداع

با حال بکا فقط دعایت کردم

 

تو از بر من رفتی و من با دل خون

هربار از این غصه حکایت کردم

 

من در پی تو بودم و تو سوی دگر

با ناله و اندوه صدایت کردم

 

تا گشت جدا ز پیکر من روحم

این جسم تهی نذر برایت کردم

 

تو رفتی و در پشت سرت جانم را

بر دست گرفته و فدایت کردم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

فقط تویی به رفاقت، همیشه پابندی / به کام تلخ رفیقت، تویی که چون قندی

رود ز خاطر هر کس، اگر رفیق آسان / محال باشد اگر، از دلم رود جانان

شدی برای دلم، یک رفیق بی همتا / پس از گرفتن آن عکس، از لب دریا

یکی گرفته به دستش، دوپا و غرق سکوت / و تو گرفته ای آن عکس، از کنار بلوط*

در آن زمان که تو رفتی، بر آن لب ساحل ... / ببین که عکس تو شد، بین شعر ما حائل

سلام بر تو که هستی طلا، و من چون مس / سلام بر کرمت، ای رفیق نامتجانس

لبی که مدح تو گوید، غزل نمی خواند / غزل ز حسن تو انگشت بر دهان ماند

طلای خالص و نابی، عیار بالایی / نه طرح نو نه قدیمی، همیشه اعلایی

الا رفیق قدیمی، همیشه یارم باش / چو روزگار گذشته، تو در کنارم باش

نمی رود ز خیالم، من و تو در بازار / علی و شرط و لباسِ کنار آن شلوار

یکی به فکر فرو رفته، تا چگونه طرف... / خرید کرده ای اما، نکرده ای مصرف

-----------------------------------------------------------


* قافیه شنیداری است.


سروده شده توسط وحید گل محمدی