تا نبی دست علی را تا سما بالا گرفت
در دل دنیا پرستان عقده ها بالا گرفت
تا که فهمیدند حق حاکمیت با علیست
کینه از بدر و احد با مرتضی بالا گرفت
اهل یثرب درمیان کوچه ها هیزم به دست
شعله ها در خانه خیرالنسا بالا گرفت
مادری با کودک خود در میان کوچه ای
پاره های نامه را یک بی حیا بالا گرفت
مرتضی در سجده بود و یک لعین پشت سرش
ضربه اش را زد سپس شمشیر را بالا گرفت
بعد از آن تشت پر از خون بعد از آن تشییع تلخ
دشمنی ها با علی تا کربلا بالا گرفت
کودک شش ماهه را بر قلب بابا دوختند
دست خونی را پدر سوی خدا بالا گرفت
زینت دوش نبی روی زمین افتاده بود
بهر شکر خالقش دست دعا بالا گرفت
ناله هل من معینش را کسی پاسخ نداد
بهر غارت جنگ بین اشقیا بالا گرفت