بی انتها ...

مصحف

این مصحف حمید به پایان رسیده است

آموزش وحید به پایان رسیده است

 

بعد از گذشت چهار سال آزگار

جمعی به جشن شعر نکویش شنیده است

 

بهر رفاه و شور وحیدش برای درس

هرچه که خواست پدرجان خریده است

 

مادر ولی برای پسرنذر می کند

قلبش فقط به عشق وحیدش تپیده است

 

خواهر که موعظه هایش ثمر نداشت

آهی عجیب از دل خونش کشیده است

 

آن یک برادرش که بود یاور وحید

از فرط انتظار کمر را خمیده است

 

اما حبیب که باشد قلندری

چوب از میان چرخ برادر کشیده است

 

تقدیم می شود این مصحف حمید

بر خانواده ای که نیاتش سعیده است

 

شاید که باورش نشود هر گز هیچ کس

این مصحف حمید به پایان رسیده است



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

این مصحف حمید به پایان رسیده است

آموزش وحید به پایان رسیده است

 

بعد از گذشت چهار سال آزگار

جمعی به جشن شعر نکویش شنیده است

 

بهر رفاه و شور وحیدش برای درس

هرچه که خواست پدرجان خریده است

 

مادر ولی برای پسرنذر می کند

قلبش فقط به عشق وحیدش تپیده است

 

خواهر که موعظه هایش ثمر نداشت

آهی عجیب از دل خونش کشیده است

 

آن یک برادرش که بود یاور وحید

از فرط انتظار کمر را خمیده است

 

اما حبیب که باشد قلندری

چوب از میان چرخ برادر کشیده است

 

تقدیم می شود این مصحف حمید

بر خانواده ای که نیاتش سعیده است

 

شاید که باورش نشود هر گز هیچ کس

این مصحف حمید به پایان رسیده است

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی