بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

یک شهر شده محو همین نام، پلاسکو

شد بی سر و بی پیکر و بی بام، پلاسکو

می سوخت در این سختی آلام، پلاسکو

شد هیچ، چنان حاصل برجام، پلاسکو

بی عینک و چشمان مسلح نتوان دید

 

رنجیده و بیمار و کسل، مردم اهواز

امید ندارند به دل، مردم اهواز

در آب نشستند به گل، مردم اهواز

از حرف حسن جمله خجل، مردم اهواز

بی عینک و چشمان مسلح نتوان دید

 

دشمن شده بازنده و ما بُرده برجام

تدبیر نشسته به سر گُرده برجام

امید شده پاک زمین خورده برجام

ملت شده بی چاره و آزرده برجام

بی عینک و چشمان مسلح نتوان دید

 

تنظیم نشد سمت خدا دیشِ نجومی

بر قلب همه خورده شده نیشِ نجومی

آن ها که ندارند به رخ ریشِ نجومی

تصمیم گرفتند وَ شد فیشِ نجومی

بی عینک و چشمان مسلح نتوان دید

 

ای شیخ که بازم شده ای نامزد و کاندید

تا کرد کسی نقد تو را وضع گران دید

دلواپسم از پیری کابینه و آن دید

آن چیز که در عمق اتم چشم جوان دید

بی عینک و چشمان مسلح نتوان دید

سروده شده توسط وحید گل محمدی

گفتند که چشمت عسلی رنگ و لاب است

گفتند که یک شهر پیت در تب و تاب است

گفتند که زیباست ولی مثل سراب است

گفتند که دیدار رخت عین ثواب است

من منتظر دیدن آن چشم سیاهم

 

گفتم که نشسته به دلم صورت زیبا

گفتم که حجابت دل من برده به یغما

گفتم نفسم بسته به آن قامت رعنا

گفتم به امین بسته دنیا نیم اما

من منتظر دیدن آن چشم سیاهم

 

تو در دل من هستی و من در پیت هر سو

پرسیدم از آن مرد عرب مه رخ من کو

با اخم به من گفت که البائس ماکو

ماکو به همین شعر قسم مثلک مه رو

من منتظر دیدن آن چشم سیاهم

 

ای داد از آن چادر و روبنده سنگین

ای داد از آن پیرهن مشکی پر چین

ای در نشسته به دل رکاب مشکین

تو بهتری از شهد عسل دهین شیرین

من منتظر دیدن آن چشم سیاهم

 

از کوفه و چشمان سیه کم نشنیدم

از عاقبت عشق بجز غم نشنیدم

نَ گفتی و در پشت سرش عم نشنیدم

در عمق نگاهت بله دیدم نشنیدم

من منتظر دیدن آن چشم سیاهم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

بی محابا همیشه پایش را

از گلیمش درازتر میکرد

صوت سبحان ربی الاعلاش

گوش ها را همیشه کر میکرد

 

جانمازش همیشه بود تمیز

پهن می ماند روی قالیشان

پینه ای مانده روی پیشانیش

مثل زخمی که مانده بر تهران

 

مثل آن ضربه ای که خورد و شکست

اعتماد عمومی شهرم

آه لعنت به مفسادان و فساد

با تمام سیاسیون قهرم

 

او زمین را برای خود می خواست

نه برای یتیم های نجیب

خیر خواهی پز جدیدی نیست

از دهان سیاسیون نو جیب

 

نه امیدی برای اصلاح است

نه توانی برای حفظ اصول

من نه اینم نه آن ولی هیهات

هر دو جبهه ست بین راه نزول

 

مثل املاک و فیش های عجیب

حرف حق نوش جانتان بشود

گرچه خوش مزه و نجومی نیست

گوشت بر استخوانتان بشود

 

شعر من هدیه ایست امروزی

آی مردان سخت دور اندیش

البته با تمام کمبودش

برگ زردیست تحفه درویش

سروده شده توسط وحید گل محمدی

هوا ابریه و نیستی کنارم

پر از سر دردم و بی حال میشم

هنوز جات خالیه میون عکسام

تو فرق کردی و من مثل همیشم

 

همیشه تو کنارم مینشستی

همیشه روی هم حساس بودیم

تو عکسامون جایی خالی نمیموند

من و تو سوژه عکاس بودیم

 

می سازم توی ذهنم باغ سبزی

دو تا پشتی توی یه کادر عالی

فوکوس روی تو ـه وسط اون عکس ...

منم عکاس اون عکس خیالی

 

حالا یک/ دو/ سه...شات/ شات/ پشت هم شات

محاله بگذرم از این خیالم

نگاهت به منه خنده رو لب هات

محاله بگذرم از این خیالم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

چون شعر منظم است این تابستان

هرچند که درهم است این تابستان

درمان مزاج سرد و بیرون روی است

خرمای پیارم است این تابستان

یک ضمه شده فتحه چرا غوغا شد

تغییر مسلم است این تابستان

گر عزم کنی فعل مفعل بکنی

قافیه فراهم است این تابستان

گر عکس به حکاک دهی آخر دی ماه

تصویر مجسمه ست این تابستان

ما را نبود وصال حور و جنت

تمرین جهنم است این تابستان

بوی عرق و بوی تعفن بسیار

آب هست ولی کم است این تابستان

پاییز اگر زمان عیش است و طرب

حقا که محرم است این تابستان

سروده شده توسط وحید گل محمدی

برخیز و با رژیم سعودی عتاب کن

با اشتیاق سوی شهادت شتاب کن

بهر قیام هموطنت را مجاب کن

دیگر بس است صبر و سکوت انقلاب کن


بالا بگیر پرچم این انقلاب را


بحرین اگر برای تو زندان درست کرد

تبعید و غربت و غم لبنان درست کرد

اما خدا برای تو ایران درست کرد

یک هفته همجواری سلطان درست کرد


بالا بگیر پرچم این انقلاب را


هر شب برای جنگ جهانی به فکر باش

با شور و اشتیاق و جوانی به فکر باش

باید که خانه را بتکانی به فکر باش

در داخل منامه بمانی به فکر باش


بالا بگیر پرچم این انقلاب را

سروده شده توسط وحید گل محمدی
 با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید

رباب ، با آب هم قافیه باشد

سید حمیدرضا برقعی


با خودم فکر میکنم اصلا چرا باید 


فراق با عراق هم قافیه باشد 



عاشق ها زیاد شلوغش کرده اند 


چشم سیاهان عراق آنقدرها هم دلبر نیستند 


همشهری سلطان عشقند 


این عشق عشق به بچه های شهر کربلاست...


 اصلا هر چشمی که هر روز گنبد زیبا ببیند دلبری میکند 


اصلا صورتی که روی سنگ فرش بین الحرمین سجده کند زیباست 


برای بچه های هیاتی کربلا مانند وطنشان است 


راحت می خورند ...

راحت می خوابند ...

راحت عاشق می شوند  ...


هرگز راهشان را گم نمیکنند 

همه چیز به چشمشان آشناست 


حتی چهره دخترهای شهر...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

شد مریض خفن سندرم دان متاهل

از همه نوع و نژاد جن و انسان متاهل

همه ابناء بشر در طلب نیمه خویشند

گفت یک زن شده با مردی از حیوان متاهل

دور و اطراف همه فاز دو تایی دارند

 می شود عاقبت هر شاعر نالان متاهل

رفقایم همگی شاعر آپشن دارند

بسته بندی شده ام با لوگوی none متاهل

گر اینیستال و آنیستال دو تا لغت ضدند

نیستم این متاهل که منم un متاهل

سروده شده توسط وحید گل محمدی

شبام پر از غصه و

روزای من شد کسل

آهای بداهه ای ها

چند کلمه درد دل

 

بداهه یک گروهه

بداهه یک ارزشه

هرکی بداهه ای شد

سردار این ارتشه

 

دشمنامون زیادن

بداهه تو نبرده

سلاح دشمنامون

اخبار رنگ زرده

 

کی با کی؟ تا کجا بود

کی بود که داشت میخندید

مجریشونو که دیدی

همش داشت منو میدید

 

شعراشونو شنیدی

برای من سرودن

منظورشون من بودم

برای من میخوندن

 

کلی با هم نشستن

بد از ما گفتن اما

بداهه سربلنده

پرچم ماست اون بالا

 

خبر آورد کلاغه

چند وقتیه این ورا

کپی زدن از رومون

بشن بداهه سفلی

 

دور همی جمع شدن

گروه شعری زدن

میگن نرید بداهه

میگن که اونها بدن

 

دیدید که خودرو سازا

چقدره دست درازن

هر چی چهار چرخ داره

ازش وانت می سازن

 

حرف شما با اونها

رو میگم این دفعه من

تهدید ما جدیه

طوری میگم بفهمن:

 

شماها که شاعرید

با بد و خوب می سازید

تو رو خدا جان من

ایده وانت نسازید

 

بداهه با سختیاش

سرپا و سرفرازه

نمیتونه هیچ کسی

ازش وانت بسازه

 

ایده نو بیارید

ایده ای که جدیده

فکر میکنم که گفتم

تکرار جواب نمیده

 

بداهه یه جریانه

یه ایده جدیده

مثالش رو تو عالم

کسی به چشم ندیده

 

بداهه یه کلاسه

یه جریان سیاره

هر جلسش جدیده

تاریخ مصرف نداره

 

بداهه با دشمناش

با اینکه خیلی بده

نمیجنگه می خنده

چون بازی رو بلده

 

.

.

.

...

جمعه روز بداهه ست

روز آخر هفته

سروده شده توسط وحید گل محمدی

یک دسته گل محمدی هستم که، در دست عروس در شب وصل شدم

من زینت یک جشن وصالم اما، از خون دل فراق رویم سرخ است...

سروده شده توسط وحید گل محمدی