بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۶۴ مطلب با موضوع «آیینی» ثبت شده است

کودکان شام هم مردی برای خود شدند ...

دیگر اما سنگ نه! خمپاره سویت می زنند

سروده شده توسط وحید گل محمدی

تا نبی دست علی را تا سما بالا گرفت

در دل دنیا پرستان عقده ها بالا گرفت

 

تا که فهمیدند حق حاکمیت با علیست

کینه از بدر و احد با مرتضی بالا گرفت

 

اهل یثرب درمیان کوچه ها هیزم به دست

شعله ها در خانه خیرالنسا بالا گرفت

 

مادری با کودک خود در میان کوچه ای  

پاره های نامه را یک بی حیا بالا گرفت

 

مرتضی در سجده بود و یک لعین پشت سرش

ضربه اش را زد سپس شمشیر را بالا گرفت

 

بعد از آن تشت پر از خون بعد از آن تشییع تلخ

دشمنی ها با علی تا کربلا بالا گرفت

 

کودک شش ماهه را بر قلب بابا دوختند

دست خونی را پدر سوی خدا بالا گرفت

 

زینت دوش نبی روی زمین افتاده بود

بهر شکر خالقش دست دعا بالا گرفت

 

ناله هل من معینش را کسی پاسخ نداد

بهر غارت جنگ بین اشقیا بالا گرفت

سروده شده توسط وحید گل محمدی

دل من گشته بی نوای علی

تا ابد می کنم ثنای علی

 

شد هوای دیارم آلوده

کاش بر من رسد هوای علی

 

مست توحید حیدری شده ام

لا اله بجز خدای علی

 

آسمان ها و کهکشان و فلک

گرد روی پر عبای علی

 

حکمتی داشت خلقت عالم

آفریده خدا برای علی

 

پس رضای خدای بی همتا

شد محول به ارتضای علی

 

به بهشت برین کسی نرود

جز به احسان و از عطای علی

 

پای این جمله تا ابد هستم

دین عقیم است بی ولای علی

 

بهر عامه دلیل لازم نیست

گر بخوانند خطبه های علی

 

فارغ از هر چه دین و دنیا شد

هر کسی که شد آشِنای علی

 

سائلش خضر و یوسف و حاتم

من که باشم شوم گدای علی؟

 

هر غلامی اسیر اربابی ست

از ازل من؛ سگ سرای علی

 

چون بگفتا فمن یمت یرنی

عاشق مرگم و لقای علی

 

کاش می شد که جان من گیرد

ملک الموت در عزای علی

 

دردها را به جان خود بخرم

به یقین می رسد دوای علی

 

کاش ریزد تمام خونم تا

آخرین قطره اش به پای علی

 

همه داراییم همین باشد

      پدر و مادرم فدای علی
سروده شده توسط وحید گل محمدی

هر کس که دهد دل به علی عرش نشین است

ما طالـب ایـن جـاه بـه امضــای حسیـنـیـم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

آتشی که بارها در پشت این در آمده

حتم دارم من که آن از بغض خیبر آمده

 

باز هم اجر رسالت کوچه های هاشمی

بین اولاد نبی نوبت به جعفر آمده

 

باز هیزم باز آتش باز هم این شهر امن

صادق آل علی را یاد، مادر آمده

 

بست دست صادق و سجاده اش را هم کشید

هرچه با او گفت مولا گوییا کر آمده

 

تا کشید آن تیغ را منصور از بین غلاف

دید بهر یاری صادق پیمبر آمده

 

دید مولا آتش و آن گریه های کودکان

نار بر قلبش ز داغ دخت حیدر آمده

*

زینبی که عرش را زیر دو پایش دیده است

روضه های کربلا با چشمهایش دیده است

*

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

"هر قطاری در جهان از شوق، سوتش ممتدست
آرزویش بودنِ در خطِّ تهران-مشهدست"
سید ایمان زعفرانچی


هر قطاری در جهان از شوق، سوتش ممتدست
آرزویش بودنِ در خطِّ تهران-مشهدست

 

آن مسیری که بود ریل اش صراط المستقیم

روضه رضوان برای هر مسافر مقصدست

 

هر مریضی را که دکترها جوابش کرده اند

با هزاران آرزو سوی امامش آمدست

 

لطف این آقا ندارد شیعه و سنی و غیر

رئفتش همچون خداوند دوعالم بی حدست

 

هرکسی در این حرم وارد شود حاجت رواست

دست خالی گر رود سائل برای شه بدست

 

هر کسی دارد به دل یک آرزو در صحن او
آرزوی من ولی بوسیدن آن گنبدست

 

آرزوی اولم دیدار آن صحن و سراست
آرزوی آخرم مردن کنار مرقدست

*

از همین جا می دهم بر تو سلام ای بهترین

السلام ای حضرت مشکل گشای زائرین

*

فارغ از دنیا شوم پر می کشم تا بیکران

می رسم تا جانب باب الجوادت هر زمان

 

چند لحظه می کنم اذن ورودی زمزمه

اشک از چشمان هر عاشق شود اینجا روان

 

صحن جامع صحن آزادی و صحن انقلاب

در میان جنت العلی شدم من میهمان

 

از میان صحن هایت یک به یک رد میشوم

می زنم خود را گره بر پنجره فولادتان

 

حاجتم را روی لب می آورم اما شما

میدهی حاجات را گرچه نیاید بر زبان

 

با تو می گویم دلم تنگ محرم گشته است

با تو می گویم که روزیم شده آه و فغان

 

ای کریم ابن کریم این بنده عاشق را

یا ببر کرب و بلا یا به محرم برسان

*

یا ببر کرب و بلا یا به محرم ... تا من

شکنم سر ز غم تشنه صد پاره بدن

*

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

با لگد بر در زد آن ملعون تر از ابلیس ها

در شکست و روی گلبرگ شقایق در فتاد

 

تا شنید از کودکانش جمله های فضه را

بارها برخاست اما بر زمین حیدر فتاد

 

تا نهاد ارباب ما رخ بر کف پای بتول

جنت الاعلی به زیر پای هر مادر فتاد

 

***

 

تا که گفتا من علی هستم، همه پیش آمدند

نیزه ای در پهلویش پیچید؛ وای اکبر فتاد

 

چون حسین آمد به سوی زینبش بهر وداع

یاد آن گفتار مادر لحظه آخر فتاد

 

چون به تعداد بردارها کفن آنجا نبود

از زمان کودکی غم در دل خواهر فتاد

 

زد گلویش بوسه و پیراهنش تحویل داد

او به جان پیرهن با تیزی خنجر فتاد

 

تا شنید از قتلگه آن " ناله هل من معین؟ "

بهر یاری پدر روی زمین اصغر فتاد

 

رفت عباس و نیامد از کنار علقمه

اهل بیت مصطفوی در دست یک کافر فتاد

 

دید زینب روی تل آن خنده های شمر را

دید زینب شمر رفت و بر زمین پیکر فتاد

 

رفت غارت زیورالات زنان و کودکان

نیمه شب از روی محمل بر زمین دختر فتاد

 

نیزه داران مست از حملِ سرِ خونِ خدا

بارها از روی نی ها بر زمین آن سر فتاد

 

زینب کبراست او هرگز ندیده هیبتش

چشم ناپاکان؛ اگرچه از سرش معجر فتاد

 

خیزران بود و یزید و جام می بود و شراب

دید زینب جام می بود و سر و ... ساغر فتاد

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

بین شهرهای مذهبی، به خدا

عاشق مشهدم ولی دور است...


همسفر با برادرم شده ام

آن برادر که موی او بور است...


شکرلله که از عنایت او

دائماً زعفرانمان جور است


دیدن لطف او چه آسان است

حیف چشم بصیرتم کور است


ظاهر شهر چون بلاد دگر

باطنش را که بنگری، طور است


نه فقط شارع امام رضا

کل این شهر مملو از نور است


در زمان فسردگی جهان

بارگاه شما چه پر شور است


و صدای نقاره های حرم

مرده را زنده می کند، صور است


شاه باشد هر آنکه عبد شماست

شیر باشد اگرچه او مور است


چه کسی گفته او ولیعهد است

او امام است و امپراطور است


تا که ایران به زیر پرچم اوست

رهبر ما همیشه منصور است


قتلگه، گشته کاخ عباسی

خنجر شمر، زهر انگور است


تشنه بود و در آن دم آخر

انتظارش رسیدن پور است


بگذریم و قلم کنار نهیم

عاشق مشهدم ولی دور است ...

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

کل ارض کربلا دنیای ما شش گوشه است

زمزم و مروه، صفا، مکه، منا شش گوشه است


از زمان کودکی درد غریبی با من است

آنچه کرده اینچنین قدم دوتا شش گوشه است


من نمازم را به سوی عرش یزدان خوانده ام

خون حق در کربلا, عرش خدا شش گوشه است


هرچه می کردم غم این هجر از یادم رود

تطمئن القلب من با ذکر یا شش گوشه است


جزوه ام را باز کردم از حرم دورم کند

بَه، عجب فالی که این، سر تا به پا شش گوشه است


من به لطف کربلا شیمی چوب آموختم

در سلولزها و لیگنین، شکل ها شش گوشه است

سروده شده توسط وحید گل محمدی

آنکس که ز گیسو و تن و روسری یار

از روی خوش و پیرهن و دامن گلدار


از عطر تن و رنگ دو چشم و قد و قامت

از زلف پریشان و خم ابروی دلدار


از ماه تولد وَ از کوی عبورش

از هُرم نگاهش در آن لحظه دیدار


از گم شدن خویش در آن مردم چشمش

از سایه شالش در آن ظهر شرر بار


از دادن جان لحظه احساس حضورش

گفته ست غزل های مدرنیته بسیار


هرچند که استاد غزل گشته در این سبک

از حُسن حَسن، شور حسین، نیست خبردار


ما شعر به جز مدح دو ارباب نداریم

ما مست نگاریم، به اوییم گرفتار


ما یوسفیان دل به زلیخا نسپردیم

هستیم از این جلوه ظلمانیه بیزار


هرچند نمک خورده نمکدان بشکستیم

ما عبد حسینیم، عبید حسن هستیم...

سروده شده توسط وحید گل محمدی