آنکس که ز گیسو و تن و روسری یار
از روی خوش و پیرهن و دامن گلدار
از عطر تن و رنگ دو چشم و قد و قامت
از زلف پریشان و خم ابروی دلدار
از ماه تولد وَ از کوی عبورش
از هُرم نگاهش در آن لحظه دیدار
از گم شدن خویش در آن مردم چشمش
از سایه شالش در آن ظهر شرر بار
از دادن جان لحظه احساس حضورش
گفته ست غزل های مدرنیته بسیار
هرچند که استاد غزل گشته در این سبک
از حُسن حَسن، شور حسین، نیست خبردار
ما شعر به جز مدح دو ارباب نداریم
ما مست نگاریم، به اوییم گرفتار
ما یوسفیان دل به زلیخا نسپردیم
هستیم از این جلوه ظلمانیه بیزار
هرچند نمک خورده نمکدان بشکستیم
ما عبد حسینیم، عبید حسن هستیم...