بین شهرهای مذهبی، به خدا
عاشق مشهدم ولی دور است...
همسفر با برادرم شده ام
آن برادر که موی او بور است...
شکرلله که از عنایت او
دائماً زعفرانمان جور است
دیدن لطف او چه آسان است
حیف چشم بصیرتم کور است
ظاهر شهر چون بلاد دگر
باطنش را که بنگری، طور است
نه فقط شارع امام رضا
کل این شهر مملو از نور است
در زمان فسردگی جهان
بارگاه شما چه پر شور است
و صدای نقاره های حرم
مرده را زنده می کند، صور است
شاه باشد هر آنکه عبد شماست
شیر باشد اگرچه او مور است
چه کسی گفته او ولیعهد است
او امام است و امپراطور است
تا که ایران به زیر پرچم اوست
رهبر ما همیشه منصور است
قتلگه، گشته کاخ عباسی
خنجر شمر، زهر انگور است
تشنه بود و در آن دم آخر
انتظارش رسیدن پور است
بگذریم و قلم کنار نهیم
عاشق مشهدم ولی دور است ...