عکس او روی صفحه لپ تاپ، چشم هایم عجیب می سوزد
نیست سوزش ز اشک تنهایی، نور صفحه زیادتر شده است
عکس او روی صفحه لپ تاپ، چشم هایم عجیب می سوزد
نیست سوزش ز اشک تنهایی، نور صفحه زیادتر شده است
کار مشترک مهدی استخر، حسین صیامی و وحید گل محمدی
گفتی
اماده شو گام عملی را بر دار
خودت
از روی لبم طعم بلی را بردار
از سر
سفره ی افطاری رویت بانو
موی
خرمایی و چشم عسلی را بر دار
همه
دهر شده عاشق کندوی عسل
از
لب آن باده بین المللی را بردار
سفره
را جمع نکن! خاصه عسل را بانو
سمت
خرما نرو ظرف بغلی را بردار
آخرین
قاشق خود را که زدی بر عسلت
پیرهن
چاک ده جام ازلی را بردار
عسل
ناب فقط روی لبت جا دارد
از
سر سفره تو شهد بدلی را بردار
جنب چمران خروجی همت
نیمه شب بین کوچهء خلوت
خانمی بود بین آن کوچه
با حیا، با وقار، با عفت
هرچه نزدیک تر به من می شد
می زد این قلب خسته با شدت
می شنیدم صدای قلبم را
با دو گوشم چه واضح و راحت
از کنارم گذشت یک لحظه
تا شدم من غریق این غفلت
سوی او با شتاب برگشتم
با صدای ضعیف و با لکنت
زیر لب گفتم آی خا خانم
می شود با شما کنم صحبت؟
می شود با هم آشنا بشویم؟
تا که پایان دهیم این غربت
گفت پیشم بیا عزیز دلم
من چنان مادر و چنان عمت
مشکلت را به من بگو مادر
درد دل کن بگو از این حسرت
روی خود را دوباره چرخاندم
و دویدم عجیب با سرعت
تا ته کوچه من دویدم و بعد
خجل از این ذلالت و خفت
با خودم تا به صبح می گفتم
به من کور عینکی لعنت
گرچه هر بحر عروضی منشا نظم است و شعر
می توان صدها تفاوت بین نظم و شعر گفت
***
بیت هایی که ندارد در دل خود محتوا
می برد بیچاره شاعر را به سمت قهقرا***
سلام خالق یکتا به شعر پاک و بی همتا
و لعنت بر تمام شعرهای خام و تکراری***
جمله ای منظومِ با آرایه و مضمون خوب
بهتر از یک دفتر شعر است با ابیات خام
***
و این داستان ادامه دارد ...
کار مشترک سعید نوروزی، محمدرضا پیرو و وحید گل محمدی
الا یاران جانی گوش دارید
نصیحت های من را نوش دارید
و این بار گران بر دوش دارید
خدارا ای عزیزان هوش دارید
همیشه پای یک زن در میان است
یکی می گفت با من این سخن را
برای دلخوشی و حال فردا
اگر داری درونت قلب شیدا
بگو این جمله را با مام و بابا
همیشه پای یک زن در میان است
به زخم سینه ام مرهم نشسته
به قلبم گرمی عالم نشسته
دو عاشق در کنار هم نشسته
کنارم یک نفر بی غم نشسته
همیشه پای یک زن در میان است
اگر شد روزیم ماشین و خانه
اگرچه گفته ام صدها ترانه
اگر شعرم نگشته عاشقانه
ولی داد از زن و داد از زمانه
همیشه پای یک زن در میان است
در این دنیا که هر روزش خزان است
برای غصه ها قلبم مکان است
و پشت مرد ها از غم کمان است
جهان از دست زنها در فغان است
همیشه پای یک زن در میان است
اگر تا کهکشان ها پر کشیدی
اگر در خاک و خون خود تپیدی
اگر از خاندانت بد شنیدی
اگر از مادرت لطفی ندیدی
همیشه پای یک زن در میان است
اگر که دوستان ترک تو گفتند
اگر که دشمنان ترک تو گفتند
اگر که محرمان ترک تو گفتند
اگر نا محرمان ترک تو گفتند
همیشه پای یک زن در میان است
اگر دیدی که مالت گشته تاراج
و اخلاقت شده دریای مواج
اگر شاهی شدی بی مال و بی تاج
امان از مه گل و مهتاب و مه تاج
همیشه پای یک زن در میان است
اگر دیدی که پولی در کفت نیست
اگر دیدی که قلبت میکند ایست
اگر دیدی که هر روزت دهد لیست
و در آخر تو را از صد دهد بیست
همیشه پای یک زن در میان است
خداوندا مرا آن ده که آن به
نه چون نسوان که دادی عقلشان که
و حرف آخرم در شام پر مه
که آن بیچاره ها را هم شفا ده
همیشه پای یک زن در میان است
هر بار که میری بیرون از خونه
پشت سرت دل شوره می گیرم
دست خودم نیستش ولی از ترس
تا تو بیای صد بار می میرم
هربار صدای در زدن میاد
عشقم اینه تو پشت در باشی
دیدار تو بالاتر از حجه
واسه کسی که مثل خداشی
امروز عجب روز بدی بودش
امروز همش بیحال و گریونم
در رو که باز کردم دیدم ای وای
ریشات سفید شده بابا جونم
امروز برام پایان تاریخه
امروز برام آخر این دنیاس
فقط اینو میگم و رد میشم
تموم دلخوشی من باباس