حال همه خوب است من اما نگرانم
یک آتش اندوه نشستست به جانم
هرچند بهار است من اما به خزانم
بهر همه عید است و من اما به فغانم
نوروز من امسال سراسر غم زهراست
خاکسنر چوب آتشین آن طرف در
رد لگد مرد لعین آن طرف در
خونی که شده نقش زمین آن طرف در
آن مردم در خواب ترین آن طرف در
نوروز من امسال سراسر غم زهراست
گیسوی حسن گشته سپید از غم سیلی
سرو قد او آه خمید از غم سیلی
روی خوش ایام ندید از غم سیلی
هر نیمه شب از خواب پرید از غم سیلی
نوروز من امسال سراسر غم زهراست
حال همه خوب است ولی دخت پیمبر ...
از ضربه مسمار فتادست به بستر
آن عده که دیدار نمودند ز مادر
گفتند که عمر کم او هست به آخر
نوروز من امسال سراسر غم زهراست
حزن و نگرانی پیمبر غم زهراست
بغض گلوی حضرت حیدر غم زهراست
عمری به دل زینب مضطر غم زهراست
اما غم زینب غم معجر غم زهراست
نوروز من امسال سراسر غم زهراست