بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۹۲ مطلب با موضوع «غیر آیینی» ثبت شده است

برخیز و با رژیم سعودی عتاب کن

با اشتیاق سوی شهادت شتاب کن

بهر قیام هموطنت را مجاب کن

دیگر بس است صبر و سکوت انقلاب کن


بالا بگیر پرچم این انقلاب را


بحرین اگر برای تو زندان درست کرد

تبعید و غربت و غم لبنان درست کرد

اما خدا برای تو ایران درست کرد

یک هفته همجواری سلطان درست کرد


بالا بگیر پرچم این انقلاب را


هر شب برای جنگ جهانی به فکر باش

با شور و اشتیاق و جوانی به فکر باش

باید که خانه را بتکانی به فکر باش

در داخل منامه بمانی به فکر باش


بالا بگیر پرچم این انقلاب را

سروده شده توسط وحید گل محمدی
 با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید

رباب ، با آب هم قافیه باشد

سید حمیدرضا برقعی


با خودم فکر میکنم اصلا چرا باید 


فراق با عراق هم قافیه باشد 



عاشق ها زیاد شلوغش کرده اند 


چشم سیاهان عراق آنقدرها هم دلبر نیستند 


همشهری سلطان عشقند 


این عشق عشق به بچه های شهر کربلاست...


 اصلا هر چشمی که هر روز گنبد زیبا ببیند دلبری میکند 


اصلا صورتی که روی سنگ فرش بین الحرمین سجده کند زیباست 


برای بچه های هیاتی کربلا مانند وطنشان است 


راحت می خورند ...

راحت می خوابند ...

راحت عاشق می شوند  ...


هرگز راهشان را گم نمیکنند 

همه چیز به چشمشان آشناست 


حتی چهره دخترهای شهر...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

شد مریض خفن سندرم دان متاهل

از همه نوع و نژاد جن و انسان متاهل

همه ابناء بشر در طلب نیمه خویشند

گفت یک زن شده با مردی از حیوان متاهل

دور و اطراف همه فاز دو تایی دارند

 می شود عاقبت هر شاعر نالان متاهل

رفقایم همگی شاعر آپشن دارند

بسته بندی شده ام با لوگوی none متاهل

گر اینیستال و آنیستال دو تا لغت ضدند

نیستم این متاهل که منم un متاهل

سروده شده توسط وحید گل محمدی

شبام پر از غصه و

روزای من شد کسل

آهای بداهه ای ها

چند کلمه درد دل

 

بداهه یک گروهه

بداهه یک ارزشه

هرکی بداهه ای شد

سردار این ارتشه

 

دشمنامون زیادن

بداهه تو نبرده

سلاح دشمنامون

اخبار رنگ زرده

 

کی با کی؟ تا کجا بود

کی بود که داشت میخندید

مجریشونو که دیدی

همش داشت منو میدید

 

شعراشونو شنیدی

برای من سرودن

منظورشون من بودم

برای من میخوندن

 

کلی با هم نشستن

بد از ما گفتن اما

بداهه سربلنده

پرچم ماست اون بالا

 

خبر آورد کلاغه

چند وقتیه این ورا

کپی زدن از رومون

بشن بداهه سفلی

 

دور همی جمع شدن

گروه شعری زدن

میگن نرید بداهه

میگن که اونها بدن

 

دیدید که خودرو سازا

چقدره دست درازن

هر چی چهار چرخ داره

ازش وانت می سازن

 

حرف شما با اونها

رو میگم این دفعه من

تهدید ما جدیه

طوری میگم بفهمن:

 

شماها که شاعرید

با بد و خوب می سازید

تو رو خدا جان من

ایده وانت نسازید

 

بداهه با سختیاش

سرپا و سرفرازه

نمیتونه هیچ کسی

ازش وانت بسازه

 

ایده نو بیارید

ایده ای که جدیده

فکر میکنم که گفتم

تکرار جواب نمیده

 

بداهه یه جریانه

یه ایده جدیده

مثالش رو تو عالم

کسی به چشم ندیده

 

بداهه یه کلاسه

یه جریان سیاره

هر جلسش جدیده

تاریخ مصرف نداره

 

بداهه با دشمناش

با اینکه خیلی بده

نمیجنگه می خنده

چون بازی رو بلده

 

.

.

.

...

جمعه روز بداهه ست

روز آخر هفته

سروده شده توسط وحید گل محمدی

یک دسته گل محمدی هستم که، در دست عروس در شب وصل شدم

من زینت یک جشن وصالم اما، از خون دل فراق رویم سرخ است...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

به پای قامت رعنا خضوع باید کرد

برای عشق نخستین خشوع باید کرد

و عاشقانه سفر را شروع باید کرد

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

الا که خادم زوار اهل ایرانی

دهین ناب نجف در لباس لبنانی

شبیه دخترکان بسیج تهرانی

تو آرزوی منی آهوی خراسانی

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

تمام عمر، خودم رهرو سیاق تو ام

منی که ساکن یک روزه اتاق تو ام

ببین که عاشق این لهجه عراق تو ام

میان کرببلا در تب فراق تو ام

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

بیا بگیر مرا در میان دستانت

مرا اسیر کن ای نازنین به زندانت

بگیر جان مرا جان من به قربانت

قسم به سرخی گلهای روی دامانت

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

عجیب مست و هوایی چشم مست توام

میان وهم و خیالم کنار دست توام

در اوج قله ام اما منم که پست توام

قسم به سرخی لعلت که پای بست توام

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

رفیق بودن با تو بها به من داده

و واژه ای به بزرگی ما به من داده

قسم به عشق به آنکه تو را به من داده

قسم به تو به کسی که خدا به من داده

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

کنار حسن رخت سر به زیر باید شد

به دام زلف سیاهت اسیر باید شد

و از پیاله لعل تو سیر باید شد

چون از فراق دو چشم تو پیر باید شد

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

تو رفتی ای صنما تا به عرش آهم رفت

تو رفتی و همه پشتم همه پناهم رفت

تو رفتی و سپرم لشگرم سپاهم رفت

قسم به لحظه آخر که تکیه گاهم رفت

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

مد شده شعر و نگهبان محل شاعر شد

بعد از آن لات خیابان محل شاعر شد

 

تا که آموخت نوشتن به روی کاغذ را

دانش آموز دبستان محل شاعر شد

 

روی منبر سخن از زلف نگارش می گفت

همه دیدند سخنران محل شاعر شد

 

گفت لقمان که مرو کافه جوان بی کار

رفت در کافه و لقمان محل شاعر شد

 

سعدی یک بنز میان همه شاعرها بود

آمد آن روز که پیکان محل شاعر شد

 

بسته شد فرش فروشی سر کوچه ما

چون که دیروز سلیمان محل شاعر شد

 

شهرتش کم شده چون حضرت آقا بقال

یهویی صاحب دکان محل شاعر شد

 

پسر حاج تقی خان محل شد عکاس

دختر حاج تقی خان محل شاعر شد

 

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

پس چرا گنده رندان محل شاعر شد ؟

 

همه اهل محل شاعر و عکاس شدند

ای دریغا که پلیکان محل شاعر شد

 

آه من مردم و دیدم که میان جنت

ملک و حوری و غلمان محل شاعر شد

سروده شده توسط وحید گل محمدی

تو کوچه خیابون با سرعت برو

چراغ قرمزُ رد بکن هی بگاز

دلت هرکاری خواست بکن جان من

جون مادرت به قیافت نناز

 

کی گفته که خوشگل شدی مسخره

قیافت شبیه کدو تنبله

شبیه مترسک شدی ترسناک

کی گفته تویی سبزه مزبله

 

بابا اون که گفته رسول خدا

خودش خوشگله خانوادش بدن

تو که اون قیافت تنه می زنه

به زشتی زرافه خر کرگدن

 

دیگه حس شعرم نمونده برام

کجاس زلف یاری که مضمون بشه

مگه داریم اصلا مگه میشه که

قشنگی صفت واسه میمون بشه

 

فقط آبی خوبه برا رنگ چشم

فقط مشکی خوبه برا روسری

فقط زرد خوبه النگو بشه

تو این رنگی نیستی اگر پس خری

 

میخواستم یه بندم بگم با ادب

میخواستم ولی... تف به ذاتش بیاد

اونی که نشست نقشه ریخت هشت سال

تا فرهنگ این مردمو داد به باد

سروده شده توسط وحید گل محمدی

ای بهترین سروده لب ها خوش آمدی
زیباترین قصیده به دنیا خوش آمدی
موزون تر از تلاطم دریا خوش آمدی
ای مرد با ابهت و رعنا خوش آمدی
 
تو آمدی و رفت سیاهی ز ماسوا
با خنده برده ای دل هر چه خمار را
 
ای به فدای خنده تو جان من، بخند
ای دل خوشی و ای سر و سامان من بخند
لبخند توست دارو و درمان من بخند
گریه مکن عزیز دلم، جان من، بخند
 
با خنده ات زمین و زمان را به هم بریز
ای بهترین خلق خدا ایها العزیز

ای آنکه سوی توست تمام نگاه ها
مرعوب تو تمامی خیل سپاه ها
مقصود و قصد و مقصد و اتمام راه ها
یکجا اسیر تو همهء پادشاه ها
 
دلداری و دل از همگان می بری عجیب
یک پله مانده است برایم شوی حبیب
 
مردم برای دیدن تو صف به صف شدند
در شادی ولادت تو دف به کف شدند
افسرده ها به وصل تو غرق شعف شدند
جمعی در ازدحام به سویت تلف شدند
 
فصل فراق سر شد و فصل وصال شد
شادند هر دو عالم و مستی حلال شد

سروده شده توسط وحید گل محمدی

عجب دنیاییه شعرای امروز

همش قهوس همش فنجون و کافه

توی مطلع میگن سیگار خوبه

بدش شاعر قصیدش رو می بافه

 

توو هر جا می خونی یه شعر تازه

میبینی گفته از اندام یارش

یا اینکه از خیانت های اونو

که رفت و آخرش نموند کنارش

 

کسی معنی عشقو درک نکرده

نمیدونن توو عاشقی شکس نیست

مگه میشه به عشق لعنت فرستاد

خدایی جای شاعر توو قفس نیست

 

باید شاعر بره توو دشت و صحرا

برای شاعری سفر نیازه

مگه میشه توی وایبر و واتسپ

بشینه شاعری مضمون بسازه

 

یه روز مد میشه عکاسی توو این شهر

یه روزی مد میشه شعر و ترانه

اونی که معنی عشقو نفهمید

میشه شاعر شعر عاشقانه

 

دلم تنگه برا شعرای حافظ

کجاس مضمون ناب شعر سعدی

دیگه وقتی همه شاعر شدن پس

بشین دیوان بگو سردار نقدی

 

نگید با خودتون قافیه چی شد

قافیه ساکن همراه داله

یا حتی میشه گفت اون یاء آخر

میبینید شعر چیپ چقد باحاله

 

ببخشیدم اگه شبیه شعر نیست

ببخشیدم اگه نشد ترانه

آخه خسته شدم از بس شنیدم

همش شعر هوس جا عاشقانه

سروده شده توسط وحید گل محمدی