به
پای قامت رعنا خضوع باید کرد
برای
عشق نخستین خشوع باید کرد
و
عاشقانه سفر را شروع باید کرد
علاج
واقعه قبل از وقوع باید کرد
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
الا
که خادم زوار اهل ایرانی
دهین
ناب نجف در لباس لبنانی
شبیه
دخترکان بسیج تهرانی
تو
آرزوی منی آهوی خراسانی
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
تمام
عمر، خودم رهرو سیاق تو ام
منی
که ساکن یک روزه اتاق تو ام
ببین
که عاشق این لهجه عراق تو ام
میان
کرببلا در تب فراق تو ام
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
بیا
بگیر مرا در میان دستانت
مرا
اسیر کن ای نازنین به زندانت
بگیر
جان مرا جان من به قربانت
قسم
به سرخی گلهای روی دامانت
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
عجیب
مست و هوایی چشم مست توام
میان
وهم و خیالم کنار دست توام
در
اوج قله ام اما منم که پست توام
قسم
به سرخی لعلت که پای بست توام
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
رفیق
بودن با تو بها به من داده
و
واژه ای به بزرگی ما به من داده
قسم
به عشق به آنکه تو را به من داده
قسم
به تو به کسی که خدا به من داده
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
کنار
حسن رخت سر به زیر باید شد
به
دام زلف سیاهت اسیر باید شد
و از
پیاله لعل تو سیر باید شد
چون
از فراق دو چشم تو پیر باید شد
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت
تو
رفتی ای صنما تا به عرش آهم رفت
تو
رفتی و همه پشتم همه پناهم رفت
تو
رفتی و سپرم لشگرم سپاهم رفت
قسم
به لحظه آخر که تکیه گاهم رفت
من از
کنار تو جایی دگر نخواهم رفت