بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

با اسکناس، سنجش افراد می کنیم

لعنت به سبک زندگی و قیل وقال ما

سروده شده توسط وحید گل محمدی

ای که بازی می کنی با آبروی مومنین

تو بدان کو حرمتش از کعبه بالاتر بود

سروده شده توسط وحید گل محمدی

عالِمی خواست نویسد غزلی عرفانی

شاه بیت غزلش قافیه با عشق نوشت

سروده شده توسط وحید گل محمدی

این شعر نباشد این فقط تمرین است

این داد دل شاعر دل غمگین است

بر روی دل من اینچنین تزئین است

"هر کس که حسینی نبود بی دین است"

این جمله آخر همه ایمان من است

 

گفتم که "حسینی" به دلم غوغا شد

باز هم  فاجعه کرب و بلا احیا شد

باز هم قسمت من صحبت عاشورا شد

باز هم روضه گودال و حرم برپا شد

ته گودال سم اسب به روی بدن است

 

کربلا پر شده از لشگریان اشرار

اسب ها در ته گودال به پا کرده غبار

کودکان در دل آتش همگی گرم فرار

حرم خون خدا گشته اسیر اغیار

زینت دوش نبی روی زمین بی کفن است

 

شمر در معرکه غرید به بالا آمد

روی نی حضرت خورشید به بالا آمد

خواهر مضطر او دید به بالا آمد

ناله کودک نومید به بالا آمد

حرم آل علی گریه کن و سینه زن است

 

خواهری در دل انظار فرج می خواهد

دختری در وسط نار فرج می خواهد

مادر خورده به دیوار فرج می خواهد

شیعه حیدر کرار فرج می خواهد

منتظر بر فرج یوسف زهرا حسن است

 

عاقبت ظلمت این شام سفر خواهد کرد

نور خورشید بر این شهر اثر خواهد کرد

شبنم صبح تن باغچه تر خواهد کرد

منتقم از پس این پرده گذر خواهد کرد

منکر صاحب این عصر بدان اهرمن است

سروده شده توسط وحید گل محمدی

دور شد از من "دل پیر"، جوانی بکند

رفت تا هجر مرا ثبت جهانی بکند

همه خوشحال در این جشن فراق و هجران

کیست کین حال مرا مرثیه خوانی بکند؟

سروده شده توسط وحید گل محمدی

کاش می شد که نباشی تو کنارم اصلا

من تو را دوست ندارم، نه، ندارم اصلا

 

مردم شهر همه از تو سخن می گویند

من فراری شده از شهر و دیارم اصلا

 

دیر وقتیست که من منتظر مرگ تو ام

بهر این لحظه خوش لحظه شمارم اصلا

 

زندگی زهر نمودی به من دل خسته

نه فقط من که همه ایل و تبارم اصلا

 

تو بگو پاک ترینی به تمام دنیا

و بگو من که خطا پیشه و کارم اصلا

 

تو بگو مرد نبودم به زمان سختی

تو بگو بزدلم و اهل فرارم اصلا

 

اصلا این مردم دنیا همه لعنم بکنند

و بگویند که کم ارز و عیارم اصلا

 

برو از پیش من و پشت سرت هم منگر

تا شود بهتر از این حالت زارم اصلا

 

تو مرا ترک نمودی و دل از من کندی

آه خوشحالم و از عیش خمارم اصلا

 

با خودم عهد نمودم که اگر بی تو شدم

قدر یک بال مگس اشک نبارم اصلا

 

تو تمام لحظات غم و بد یمن منی

از تو و خاطره های تو شکارم اصلا

 

بی تو یک سال نکو دارم و ان شا الله

همچو ایام خوش و نیک بهارم اصلا

 

هجر تو گشته برایم ز عسل شیرین تر

با تو رفتست همه صبر و قرارم اصلا

 

یک نفر گفت به گوشم که تو عاقل شده ای

من و یادآوری روی نگارم؟ اصلا

 

من تو را دوست ندارم، به خداوند قسم

حال بسپار به یک حلقه دارم اصلا

سروده شده توسط وحید گل محمدی

در کلاس دوشنبه ای دیگر

در میان ارائه آخر

 

این طرف من نشسته ام اما

آنطرف تر نشسته یک مهتر

 

مست این همجواریش شده ام

مست این جام و ساقی و ساغر

 

چادر و روسریش لبنانیست

کرده او با حجاب خود محشر

 

یک نظر دیدمش بحمدلله

به دو دستش نداشت انگشتر

 

در شب چادر سیاهش بود

 روی ماهش شبیه قرص قمر

 

جزوه اش بود کامل و خوانا

چه بسا از عماد خوش خط تر

 

روی قلبم نشست همچو عقاب

دل من را بِبُرد این دختر

 

دست خود را گرفت بر چادر

یاد سید تفی رسیده به سر

 

آه سید بیا  ببین که عقاب

باز و بسته نکرده بال و پر

.

.

.

همه ساکت کلاس غرق سکوت

رفقا می کنند بنده خبر

 

گوشی ات زنگ میزند اما

تو شدی محو روی آن خواهر

 

بعد یک جملهء "کلاس هستم"

گفتگو با عزیز دل، مادر

 

روی گوشی جمال "او" دیدم

گوشی من چو جام اسکندر

 

به من دل غمین نشان میداد

از همان دور روی آن اختر

 

گوشیم را دوباره چرخاندم

روی صفحه ست شعله آذر

 

عکس ابروی درهم استاد

عکس یک بیخ گوش پر ز خطر

.

.

.

شد تمام آن همه امید وصال

عشق مابین مان نداشت ثمر

 

با نگاهی دوباره رویش را

دیدم و خورد بر دلم نشتر

 

آرزوهای من شکسته شدند

قافیه ها شکسته اند کمر

 

قافیه می کند چنین ابلاغ

طوطی من شده شبیه کلاغ

 

اینطرف آنطرف نگاهم گشت

تا بگیرم از آن نگار سراغ

 

وای دیگر قمر نمی بینم

جای ماهم نشسته است دماغ

 

صورتش مملو از کهیر و چروک

او بود همچو اردک و چون ماغ

 

وای بوی کباب در رویا

بوی خر بود که می کنندش داغ

.

.

.

قافیه ها به جای خود برگشت

ماه رویم کجا و این کهتر؟

 

شاید او از کلاس بیرون رفت

چه کنم با فراق آن دلبر؟

 

من و صدها سوال بی پاسخ

در کلاس دوشنبه ای دیگر ...


-------------------------------------

پ.ن:

حواسش پرت بود انگار ، چادر از سرش افتاد
خدایا کور میگشتم ولی او را نمیدیدم ...

سیدتقی سیدی

سروده شده توسط وحید گل محمدی

عاشق نشدم به جان معشوقه قسم

از عشق نباشد این قد و قامتِ خم


دمپایی من پاره شده مجبورم

با کفش به این سو و به آن سو بروم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

عاقبت کل من علیها فان

عاقبت قد خمیده می میرم

عرفه، اربعین و بعد از آن ...

کربلا را ندیده می میرم

 

چون گنه کارم و سیه رویم

به دلم حسرت حرم بگذاشت

قسمتم کربلا نشد مردم

عاقبت پشت این درم بگذاشت

 

مردم شهر و کوچه و بازار

اهل هیئت مرا خطاب کنند

من کجا، مجلس عزای حسین؟

کاش من را سگش حساب کنند

 

"هر کجا نامشان بود حرم است"

این روایت نشسته بر جانم

السلام ای مقطع الاعضا

روضه را قطعه قطعه می خوانم

 

زینت دوش مصطفی افتاد

روی خاک زمین کرب و بلا

ناگهان شد غروب و بعد از آن

شمر آمد ز قتلگه بالا

 

عاقبت کل من علیها فان

عاقبت این چنین نخواهد ماند

کفنش گرچه بوریا شده است

بدنش بر زمین نخواهد ماند

 

بدن شاه در ته گودال

پایمال سپاه شیطان است

آنچه پاشیده می شود از هم

آیهء سجده دار قرآن است

 

روی نی رفته است شمس و قمر

آسمانها ز نور آکندست

آنطرف تر کنار نهر فرات

یک بدن بر زمین پراکندست

 

پشت سر خندقی پر از آتش

پیشه رو یک سپاه از خناس

زیر لب گفت حضرت سجاد

وای بر خیمه های بی عباس

 

زینب از بعد کربلا تا شام

کارِ مادر به پشتِ در کرده

بین شلاق و کودکان حرم

بدن خویش را سپر کرده

 

عاقبت کل من علیها فان

عاقبت جز خدا نخواهد ماند

روز محشر برای خون خدا

خود الله روضه خواهد خواند ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

چشمهایش آبی و مویش طلایی؛ ابرویش رنگ سیاه
او به تنـهاییست پاییز و زمستان و شب یـلدای من

سروده شده توسط وحید گل محمدی