بی انتها ...

در کلاس دوشنبه ای دیگر ...

در کلاس دوشنبه ای دیگر

در میان ارائه آخر

 

این طرف من نشسته ام اما

آنطرف تر نشسته یک مهتر

 

مست این همجواریش شده ام

مست این جام و ساقی و ساغر

 

چادر و روسریش لبنانیست

کرده او با حجاب خود محشر

 

یک نظر دیدمش بحمدلله

به دو دستش نداشت انگشتر

 

در شب چادر سیاهش بود

 روی ماهش شبیه قرص قمر

 

جزوه اش بود کامل و خوانا

چه بسا از عماد خوش خط تر

 

روی قلبم نشست همچو عقاب

دل من را بِبُرد این دختر

 

دست خود را گرفت بر چادر

یاد سید تفی رسیده به سر

 

آه سید بیا  ببین که عقاب

باز و بسته نکرده بال و پر

.

.

.

همه ساکت کلاس غرق سکوت

رفقا می کنند بنده خبر

 

گوشی ات زنگ میزند اما

تو شدی محو روی آن خواهر

 

بعد یک جملهء "کلاس هستم"

گفتگو با عزیز دل، مادر

 

روی گوشی جمال "او" دیدم

گوشی من چو جام اسکندر

 

به من دل غمین نشان میداد

از همان دور روی آن اختر

 

گوشیم را دوباره چرخاندم

روی صفحه ست شعله آذر

 

عکس ابروی درهم استاد

عکس یک بیخ گوش پر ز خطر

.

.

.

شد تمام آن همه امید وصال

عشق مابین مان نداشت ثمر

 

با نگاهی دوباره رویش را

دیدم و خورد بر دلم نشتر

 

آرزوهای من شکسته شدند

قافیه ها شکسته اند کمر

 

قافیه می کند چنین ابلاغ

طوطی من شده شبیه کلاغ

 

اینطرف آنطرف نگاهم گشت

تا بگیرم از آن نگار سراغ

 

وای دیگر قمر نمی بینم

جای ماهم نشسته است دماغ

 

صورتش مملو از کهیر و چروک

او بود همچو اردک و چون ماغ

 

وای بوی کباب در رویا

بوی خر بود که می کنندش داغ

.

.

.

قافیه ها به جای خود برگشت

ماه رویم کجا و این کهتر؟

 

شاید او از کلاس بیرون رفت

چه کنم با فراق آن دلبر؟

 

من و صدها سوال بی پاسخ

در کلاس دوشنبه ای دیگر ...


-------------------------------------

پ.ن:

حواسش پرت بود انگار ، چادر از سرش افتاد
خدایا کور میگشتم ولی او را نمیدیدم ...

سیدتقی سیدی



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

در کلاس دوشنبه ای دیگر

در میان ارائه آخر

 

این طرف من نشسته ام اما

آنطرف تر نشسته یک مهتر

 

مست این همجواریش شده ام

مست این جام و ساقی و ساغر

 

چادر و روسریش لبنانیست

کرده او با حجاب خود محشر

 

یک نظر دیدمش بحمدلله

به دو دستش نداشت انگشتر

 

در شب چادر سیاهش بود

 روی ماهش شبیه قرص قمر

 

جزوه اش بود کامل و خوانا

چه بسا از عماد خوش خط تر

 

روی قلبم نشست همچو عقاب

دل من را بِبُرد این دختر

 

دست خود را گرفت بر چادر

یاد سید تفی رسیده به سر

 

آه سید بیا  ببین که عقاب

باز و بسته نکرده بال و پر

.

.

.

همه ساکت کلاس غرق سکوت

رفقا می کنند بنده خبر

 

گوشی ات زنگ میزند اما

تو شدی محو روی آن خواهر

 

بعد یک جملهء "کلاس هستم"

گفتگو با عزیز دل، مادر

 

روی گوشی جمال "او" دیدم

گوشی من چو جام اسکندر

 

به من دل غمین نشان میداد

از همان دور روی آن اختر

 

گوشیم را دوباره چرخاندم

روی صفحه ست شعله آذر

 

عکس ابروی درهم استاد

عکس یک بیخ گوش پر ز خطر

.

.

.

شد تمام آن همه امید وصال

عشق مابین مان نداشت ثمر

 

با نگاهی دوباره رویش را

دیدم و خورد بر دلم نشتر

 

آرزوهای من شکسته شدند

قافیه ها شکسته اند کمر

 

قافیه می کند چنین ابلاغ

طوطی من شده شبیه کلاغ

 

اینطرف آنطرف نگاهم گشت

تا بگیرم از آن نگار سراغ

 

وای دیگر قمر نمی بینم

جای ماهم نشسته است دماغ

 

صورتش مملو از کهیر و چروک

او بود همچو اردک و چون ماغ

 

وای بوی کباب در رویا

بوی خر بود که می کنندش داغ

.

.

.

قافیه ها به جای خود برگشت

ماه رویم کجا و این کهتر؟

 

شاید او از کلاس بیرون رفت

چه کنم با فراق آن دلبر؟

 

من و صدها سوال بی پاسخ

در کلاس دوشنبه ای دیگر ...


-------------------------------------

پ.ن:

حواسش پرت بود انگار ، چادر از سرش افتاد
خدایا کور میگشتم ولی او را نمیدیدم ...

سیدتقی سیدی

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۱)

خیلی خوب...


پاسخ:
لطف دارید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی