بی انتها ...

ماه آفتاب آور

چنان معجون آرامش چنان داروی خواب آور

برای طفل شش ماهه بود آغوش آب آور

 

عمو آید به دوش خود نشانده باز اصغر را

ستاره ها شده خیره به ماه آفتاب آور

 

سکینه سوی او آمد برایش مشک آورده

و گفتا جرعه ای از آب امیدی از سراب آور

 

دو دستش قطع شد اما به دندان دارد او یک مشک

شتابد سوی گهواره به زیر لب که تاب آور

 

عمودی رفت بالا و ... حسین می گفت با حسرت

جوانان بنی هاشم ... علی اکبر عقاب آور

 

ندا میزد که هست آیا کسی که یار من باشد؟

کجایی ماه من عباس سوالم را جواب آور



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

چنان معجون آرامش چنان داروی خواب آور

برای طفل شش ماهه بود آغوش آب آور

 

عمو آید به دوش خود نشانده باز اصغر را

ستاره ها شده خیره به ماه آفتاب آور

 

سکینه سوی او آمد برایش مشک آورده

و گفتا جرعه ای از آب امیدی از سراب آور

 

دو دستش قطع شد اما به دندان دارد او یک مشک

شتابد سوی گهواره به زیر لب که تاب آور

 

عمودی رفت بالا و ... حسین می گفت با حسرت

جوانان بنی هاشم ... علی اکبر عقاب آور

 

ندا میزد که هست آیا کسی که یار من باشد؟

کجایی ماه من عباس سوالم را جواب آور

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی