بی انتها ...

بی جهت میخندم و بی واهمه کف میزنم

گرچه هستم غرق تنهایی میان موج غم
بی جهت میخندم و بی واهمه کف میزنم

 

دوری یارم غم ایام را افزون نمود
روی لب لبخند؛ اما آه دارم در دلم

 

ناخوش احوالی عجب لرزانده ابیات مرا
از درون آوار هستم در برون سرپا چو بم

 

من زمستانم ولی عمریست چون ابر بهار
روز و شب تقسیم شادی با رفیقان می کنم

 

شعر هم تاثیر در بهبودی حالم نداشت
گشت لازم تا دهم پایان غزل را لاجرم



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

گرچه هستم غرق تنهایی میان موج غم
بی جهت میخندم و بی واهمه کف میزنم

 

دوری یارم غم ایام را افزون نمود
روی لب لبخند؛ اما آه دارم در دلم

 

ناخوش احوالی عجب لرزانده ابیات مرا
از درون آوار هستم در برون سرپا چو بم

 

من زمستانم ولی عمریست چون ابر بهار
روز و شب تقسیم شادی با رفیقان می کنم

 

شعر هم تاثیر در بهبودی حالم نداشت
گشت لازم تا دهم پایان غزل را لاجرم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۱)

۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۳۱ کانون هنر و ادبیات دانشکده الهیات
سلام

با گزارش صوتی و تصویری نشست ادبیمون در تاریخ 11 اسفند با حضور آقایان بهمنی، عسکری، صرافان، حسینی، زحمتکش و ..... به روزیم

منتظر حضورتون هستیم[گل]

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی