بی انتها ...

لباس اربعینمو میپوشم

لباس اربعینمو میپوشم

لباسی رو که تو برام خریدی

هف ماهه که برات سیاه میپوشم

هف ماهه از دلم تو پر کشیدی

 

لباس اربعینمو میپوشم

سیاهه رنگ این روزای تارم

فصل خزون و عاشقی رسیده

پاییزه اما نیستی تو کنارم

 

لباس اربعینمو میپوشم

که گم بشم بین مردم چشمات

هف ماهه که سوال من همینه

شدم شبیه مرد توی رویات؟

 

لباس اربعینمو میپوشم

لعنت به این شعرای عاشقانه

میخوام بگم مسمط اربعین

روی لبم همش میاد ترانه

 

پاییزه و فصل خزون و درده

پاییز برام نشونه ی فراقه

من کِشتیام غرق میشه توی پاییز

بهار من اربعین عراقه

 

لعنت به این هف ماهه ی گذشته

صبرم شده از سر کاسه لبریز

به قول اون شاعر پر مخاطب

به من بگید شاعر ضد پاییز

 

هف ماهه که وقتمو پات گذاشتم

هف ماهه مَردمو آواره کردم

لعنت به من زیر علامت اون روز

لباسمو برا تو پاره کردم

 

مردم همه دنبال نذری بودن

من تو صفا دنبال تو میگشتم

دلم میگفت پیدا نمیشی حتی

هف ماه اگه طول بکشه محرم

 

ساعت داره میچرخه رو به قبلا

صبر میکنم برگرده هف ماه بشه

حالا دیگه سفیده روزگارم

خدا نخواد زندگیت سیاه بشه

 

با تو و بی تو میگذره زندگی

پاک میشی از دلم به جرات میگم

میرم وضو میگیرمو میشینم

برای اربعین مسمط میگم



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

لباس اربعینمو میپوشم

لباسی رو که تو برام خریدی

هف ماهه که برات سیاه میپوشم

هف ماهه از دلم تو پر کشیدی

 

لباس اربعینمو میپوشم

سیاهه رنگ این روزای تارم

فصل خزون و عاشقی رسیده

پاییزه اما نیستی تو کنارم

 

لباس اربعینمو میپوشم

که گم بشم بین مردم چشمات

هف ماهه که سوال من همینه

شدم شبیه مرد توی رویات؟

 

لباس اربعینمو میپوشم

لعنت به این شعرای عاشقانه

میخوام بگم مسمط اربعین

روی لبم همش میاد ترانه

 

پاییزه و فصل خزون و درده

پاییز برام نشونه ی فراقه

من کِشتیام غرق میشه توی پاییز

بهار من اربعین عراقه

 

لعنت به این هف ماهه ی گذشته

صبرم شده از سر کاسه لبریز

به قول اون شاعر پر مخاطب

به من بگید شاعر ضد پاییز

 

هف ماهه که وقتمو پات گذاشتم

هف ماهه مَردمو آواره کردم

لعنت به من زیر علامت اون روز

لباسمو برا تو پاره کردم

 

مردم همه دنبال نذری بودن

من تو صفا دنبال تو میگشتم

دلم میگفت پیدا نمیشی حتی

هف ماه اگه طول بکشه محرم

 

ساعت داره میچرخه رو به قبلا

صبر میکنم برگرده هف ماه بشه

حالا دیگه سفیده روزگارم

خدا نخواد زندگیت سیاه بشه

 

با تو و بی تو میگذره زندگی

پاک میشی از دلم به جرات میگم

میرم وضو میگیرمو میشینم

برای اربعین مسمط میگم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی