بی انتها ...

یارانه

مادرم گفته عاشقش بشوم

من فقط گفته ام به روی دو چشم

قافیه چو نبود مجبورم

می شوم عاشق سبوی دو چشم

 

شعرم از اشک دیدگان تر شد

روزگارم شبیه مصرع پیش

این چه عشق پر از غم و دردیست

شده در این وصال قلبم ریش

 

همه عاشق شوند و خوش باشند

همه در وصل یار کیفورند

من احمق به وصل هم برسم

چشمهای قشنگ من کورند

 

بیخیال فراق عشق نخست

می شوم در خیال هایم گم

می رود قصه باز آنجا که

شده آغاز اپیزود سوم

 

می روم کربلا برای دعا

میروم تا زیارتی بکنم

دست کم از دل شکسته او

با نگاهم عیادتی بکنم

 

چشم بد دور عمرتان بسیار

کس نبیند ملاتان آقا

شعر من نیست شعر من چه شده؟

می روم باز سمت کرببلا

 

با خودم فکر می کنم اصلا

اهل این شهر اهل دلبری اند

پسرانش سیاه و چرک و لجوج

دخترانش سفید چون پری اند

 

پسرانش شبیه طعم دو سیب

دخترانش دهین شیرینند

ساکنان هتل پلازایش

عاشقان قدیم و دیرینند

 

پسرانش مسلما دودی

دخترانش عفیف و با ایمان

مردم شهر کربلا هستند

مردمی مثل مردم تهران

 

مردم شهر من همین تهران

عاشق هستند و اهل دلبری اند

پسرانش سیاه و چرک و لجوج

دخترانش سفید چون پری اند

 

یک تفاوت میان مردم من

با اهالی شهر کرببلاست

مردم من فقط پی پولند

عشق آنجا فراتر از دنیاست

 

عشق اینجا قرین ماشین است

روی شاسی سوار خواهد شد

و یقینا صف پری رویان

پشت Z4 قطار خواهد شد

 

با خودم فکر می کنم اصلا

عاشقی شیوه ایست ردانه

عاشقی پول گنده می خواهد

نه همین پول خرد یارانه



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

مادرم گفته عاشقش بشوم

من فقط گفته ام به روی دو چشم

قافیه چو نبود مجبورم

می شوم عاشق سبوی دو چشم

 

شعرم از اشک دیدگان تر شد

روزگارم شبیه مصرع پیش

این چه عشق پر از غم و دردیست

شده در این وصال قلبم ریش

 

همه عاشق شوند و خوش باشند

همه در وصل یار کیفورند

من احمق به وصل هم برسم

چشمهای قشنگ من کورند

 

بیخیال فراق عشق نخست

می شوم در خیال هایم گم

می رود قصه باز آنجا که

شده آغاز اپیزود سوم

 

می روم کربلا برای دعا

میروم تا زیارتی بکنم

دست کم از دل شکسته او

با نگاهم عیادتی بکنم

 

چشم بد دور عمرتان بسیار

کس نبیند ملاتان آقا

شعر من نیست شعر من چه شده؟

می روم باز سمت کرببلا

 

با خودم فکر می کنم اصلا

اهل این شهر اهل دلبری اند

پسرانش سیاه و چرک و لجوج

دخترانش سفید چون پری اند

 

پسرانش شبیه طعم دو سیب

دخترانش دهین شیرینند

ساکنان هتل پلازایش

عاشقان قدیم و دیرینند

 

پسرانش مسلما دودی

دخترانش عفیف و با ایمان

مردم شهر کربلا هستند

مردمی مثل مردم تهران

 

مردم شهر من همین تهران

عاشق هستند و اهل دلبری اند

پسرانش سیاه و چرک و لجوج

دخترانش سفید چون پری اند

 

یک تفاوت میان مردم من

با اهالی شهر کرببلاست

مردم من فقط پی پولند

عشق آنجا فراتر از دنیاست

 

عشق اینجا قرین ماشین است

روی شاسی سوار خواهد شد

و یقینا صف پری رویان

پشت Z4 قطار خواهد شد

 

با خودم فکر می کنم اصلا

عاشقی شیوه ایست ردانه

عاشقی پول گنده می خواهد

نه همین پول خرد یارانه

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی