کرم نما و مرو از کنار من یارا
که بی تو بسته شود دستهایم از بالا
در آن دمی که تو پیش طبیب خود بودی
میان مردم این شهر بودم و تنها
به یاد جسم لطیفت به یاد آن خالت
به یاد روز وصال من و تو، ما دوتا
به یاد لمس تو هر شب میان تاریکی
به یاد دلبریت با تمام ناز و ادا
به یاد روز نخستین و شوق دیدارت
به یاد دیدن رویت و آن دل شیدا
به یاد واگن هشتم به یاد ضعف تنت
به یاد بازی با هم، گذشت ساعت ها
به یاد حال تو در مجلس رفیقانم
به یاد سدتقی، طاهر، علی، حمیدرضا
به یاد ضربه دستی که بر جبینت خورد
به یاد زخم رخت از قدیم تا حالا
به یاد درد تو بودم به یاد گرمایت
و ناگهان به خودم آمدم که آن آقا
تماس گرفت آخر، خبر ز یارم داد
دوای درد منو حال و روز زارم داد ...