مشتاق نشستم که نویسم از عشق
من باز ز هجر تو روایت کردم
هرچند که بیمار شدم بعد وداع
با حال بکا فقط دعایت کردم
تو از بر من رفتی و من با دل خون
هربار از این غصه حکایت کردم
من در پی تو بودم و تو سوی دگر
با ناله و اندوه صدایت کردم
تا گشت جدا ز پیکر من روحم
این جسم تهی نذر برایت کردم
تو رفتی و در پشت سرت جانم را
بر دست گرفته و فدایت کردم