رونق بازار یوسف شد کساد
تا حبیب من به عالم پا نهاد
چشمهایش شمس را روشن نمود
هچو یار من در این دنیا نبود
او به تنهایی من باشد حبیب
در میان دردها باشد طبیب
از ازل بوده برایم یک رفیق
من به دریای نگاه او غریق
عشق من سینه زن آل عباست
دلبرم لطمه زن خون خداست
هر نفس ذکر حسین گوید ولی
قلب او دارد نوای یا علی
مجلس روضه برایش جنت است
بین روضه می شود او مست مست
مستیش از باده اهل ولاست
عاشق شش ماهه کرببلاست
بر سرش با نام حیدر می زند
روز عاشورا گریبان می درد
در غم زینب سر خود را شکست
جاهلان گویند او دیوانه است
***
یک سخن گویم به این نامردمان
ای که هستی دشمن حیدر بدان
ما همه دیوانگان حیدریم
داغدار روضه های مادریم ...