روی تو سپید و عینکت هست سیاه
مانند خسوف هاله ای بر رخ ماه
ابروی تو چون هلال ماه قمری
ریش تو بلند و گیسوانت کوتاه
زلفت به جبین خورد و خسوفی دیگر
دانش شده از معجزه هایت گمراه
هرکس که تو را دیده به ذکر آمده است
لا حول و لا قوه الا بالله
حالا که تو رفتی نفسم تنگ شده
در باز دم و دمم ندارم جز آه
شب تا به سحر ز دوریت ناله زدم
ای کاش نبودی تو برادر خودخواه
این سینه ز هجر تو پر از درد شده
شد زندگیم بعد وداع تو تباه
موضوع تمام شعرهایم شده است
وصل تو بود عسل فراقت جانکاه