بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۶۴ مطلب با موضوع «آیینی» ثبت شده است

اهل سقیفه منشا یک انحراف است

مسمار در با شعله ها در ائتلاف است

در کوچه بهر بردن حیدر مصاف است

بر روی دست مادرم جای غلاف است

در کودکی بی مادری سخت است مردم

 

مادر برای پاسداری از ولایت

آمد به سوی کوچه در اوج شجاعت

در پیش روی مادرم اهل شقاوت

دادند آنجا مزد و پاداش رسالت

در کودکی بی مادری سخت است مردم

 

با روح افلاکی شده از کوچه برگشت

مضروب و هتاکی شده از کوچه برگشت

با جسم حکاکی شده از کوچه برگشت

با چادر خاکی شده از کوچه برگشت

در کودکی بی مادری سخت است مردم

 

برگشت اما زخم سیلی بر رخ او ...

برگشت اما خون لخته روی بازو ...

برگشت اما دست دارد روی پهلو ...

برگشت اما او گرفت از شوهرش رو ...

در کودکی بی مادری سخت است مردم

 

شهر نبی در خواب ... اما خانه ما

مشغول غسل مادر ما هست بابا

بر روی مادر آب را می ریزد اسما

بابا گره زد آخرین بند کفن را

در کودکی بی مادری سخت است مردم

 

رفت و گذشت آن روزها می دید زینب

هجده سر از تن جدا می دید زینب

جوشیدن خون خدا می دید زینب

جسمش به زیر دست و پا می دید زینب

مادر ببیند صحنه را سخت است مردم

سروده شده توسط وحید گل محمدی

آسمـان شهـرمـان بـا مـن رفیـق و همـدم است

حال من را دیده وُ اشک از دو چشمش می چکد

سروده شده توسط وحید گل محمدی

علیست آنکه نگاهش فقط به سوی خداست

به وصف ذات علی، وصف ذات حق پیداست

برای خصم علی دوزخ آتشین گشته

برای شیعه مولای ما جنان برپاست

 

علیست آنکه به دل دارد از جفای عدو

هزار حرف نگفته، هزار راز مگو

و سهم او شده بعد از وفات پیغمبر

هزار لحظه سکوت و هزار بغض گلو

 

علیست آنکه طنابی به دست او بستند -

- صحابیان پیمبر که عهد بشکستند

خدا گواست به زیر لوای خصم علی

تمام کفر و یهود و سقیفه همدستند

 

علیست آنکه کند درد دل فقط با چاه

میان مردم یثرب ندارد او همراه

ز بعد فاطمه تنهاترین عالم اوست

سپید گشته تمامیِ گیسوان سیاه

 

علیست آنکه جز از خون دل خضاب نکرد

به امر حضرت احمد، علی عتاب نکرد

عجیب بود خدا دید و صبر می ورزید

و دشمنان خودش را خدا عذاب نکرد

 

علیست آنکه بود اسوهء مرامِ حسن

به صبر و صلح، به جنگیدن و قیامِ حسن

به جز حسن که تواند شود مرید علی

علی بود پدر و والی و امامِ حسن

 

علیست آنکه به صحرای کربلا پسرش

به تیغ شمر لعین گشته سر جدا پسرش

تمام دشت سراسر ز خون شده گلگون

فتاده جای کفن روی بوریا؛ پسرش

سروده شده توسط وحید گل محمدی

حال همه خوب است من اما نگرانم

یک آتش اندوه نشستست به جانم

هرچند بهار است من اما به خزانم

بهر همه عید است و من اما به فغانم

نوروز من امسال سراسر غم زهراست

 

خاکسنر چوب آتشین آن طرف در

رد لگد مرد لعین آن طرف در

خونی که شده نقش زمین آن طرف در

آن مردم در خواب ترین آن طرف در

نوروز من امسال سراسر غم زهراست

 

گیسوی حسن گشته سپید از غم سیلی

سرو قد او آه خمید از غم سیلی

روی خوش ایام ندید از غم سیلی

هر نیمه شب از خواب پرید از غم سیلی

نوروز من امسال سراسر غم زهراست

 

حال همه خوب است ولی دخت پیمبر ...

از ضربه مسمار فتادست به بستر

آن عده که دیدار نمودند ز مادر

گفتند که عمر کم او هست به آخر

نوروز من امسال سراسر غم زهراست

 

حزن و نگرانی پیمبر غم زهراست

بغض گلوی حضرت حیدر غم زهراست

عمری به دل زینب مضطر غم زهراست

 اما غم زینب غم معجر غم زهراست

نوروز من امسال سراسر غم زهراست

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

این شعر نباشد این فقط تمرین است

این داد دل شاعر دل غمگین است

بر روی دل من اینچنین تزئین است

"هر کس که حسینی نبود بی دین است"

این جمله آخر همه ایمان من است

 

گفتم که "حسینی" به دلم غوغا شد

باز هم  فاجعه کرب و بلا احیا شد

باز هم قسمت من صحبت عاشورا شد

باز هم روضه گودال و حرم برپا شد

ته گودال سم اسب به روی بدن است

 

کربلا پر شده از لشگریان اشرار

اسب ها در ته گودال به پا کرده غبار

کودکان در دل آتش همگی گرم فرار

حرم خون خدا گشته اسیر اغیار

زینت دوش نبی روی زمین بی کفن است

 

شمر در معرکه غرید به بالا آمد

روی نی حضرت خورشید به بالا آمد

خواهر مضطر او دید به بالا آمد

ناله کودک نومید به بالا آمد

حرم آل علی گریه کن و سینه زن است

 

خواهری در دل انظار فرج می خواهد

دختری در وسط نار فرج می خواهد

مادر خورده به دیوار فرج می خواهد

شیعه حیدر کرار فرج می خواهد

منتظر بر فرج یوسف زهرا حسن است

 

عاقبت ظلمت این شام سفر خواهد کرد

نور خورشید بر این شهر اثر خواهد کرد

شبنم صبح تن باغچه تر خواهد کرد

منتقم از پس این پرده گذر خواهد کرد

منکر صاحب این عصر بدان اهرمن است

سروده شده توسط وحید گل محمدی

عاقبت کل من علیها فان

عاقبت قد خمیده می میرم

عرفه، اربعین و بعد از آن ...

کربلا را ندیده می میرم

 

چون گنه کارم و سیه رویم

به دلم حسرت حرم بگذاشت

قسمتم کربلا نشد مردم

عاقبت پشت این درم بگذاشت

 

مردم شهر و کوچه و بازار

اهل هیئت مرا خطاب کنند

من کجا، مجلس عزای حسین؟

کاش من را سگش حساب کنند

 

"هر کجا نامشان بود حرم است"

این روایت نشسته بر جانم

السلام ای مقطع الاعضا

روضه را قطعه قطعه می خوانم

 

زینت دوش مصطفی افتاد

روی خاک زمین کرب و بلا

ناگهان شد غروب و بعد از آن

شمر آمد ز قتلگه بالا

 

عاقبت کل من علیها فان

عاقبت این چنین نخواهد ماند

کفنش گرچه بوریا شده است

بدنش بر زمین نخواهد ماند

 

بدن شاه در ته گودال

پایمال سپاه شیطان است

آنچه پاشیده می شود از هم

آیهء سجده دار قرآن است

 

روی نی رفته است شمس و قمر

آسمانها ز نور آکندست

آنطرف تر کنار نهر فرات

یک بدن بر زمین پراکندست

 

پشت سر خندقی پر از آتش

پیشه رو یک سپاه از خناس

زیر لب گفت حضرت سجاد

وای بر خیمه های بی عباس

 

زینب از بعد کربلا تا شام

کارِ مادر به پشتِ در کرده

بین شلاق و کودکان حرم

بدن خویش را سپر کرده

 

عاقبت کل من علیها فان

عاقبت جز خدا نخواهد ماند

روز محشر برای خون خدا

خود الله روضه خواهد خواند ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

شعرهایم همه از روضه سخن می گوید

سخن از کوچه و آن روز حسن می گوید

 

گاه از خانه و از آتش و در می گوید

گاه از ضربه مسمار خبر می گوید

 

گاه می گوید از آن سجده خونین علی

گاه می گوید از آن غصب خلافت ز ولی

 

گاه از زهر و گه از شهد عسل می گوید

مثنوی کرده رها باز غزل می گوید

 

می کند یاد ز تشییع تن و تیر و کمان

می کند یاد ز نعل و بدن و تیر و سنان

 

می برد گاه دلش را به مدینه، کوچه

می کند یادِ گل یاس در آن فصل خزان

 

می رود سوی خیام و نوجوانی دلگیر

که گرفتست به کف از پدر خویش نشان

 

باز می گردد و از خانه به سمت مسجد

می رود با حسنین سوی علی گریه کنان

 

شیر حق گشته خبردار ز هجران بتول

عرق سرد نشسته به رخ از شرم رسول

 

حیدر از خانه شبانگاه چو خارج شده است

صبح مضروب به شمشیر خوارج شده است

 

شعر می خواست که از کرب و بلا رد بشود

ته گودال رهش وای چه سان سد بشود

 

 شعر بر شاعر بیچاره مسلط شده است

قالب شعر من اینبار مسمط شده است

 

دشمن خون خدا آمده با بغض غدیر

خاندان نبی و آل خدا گشته اسیر

زینب از داغ برادر شده یک ساعته پیر

بعد عباس عجب زجر لعین گشته دلیر

 

زینت دوش نبی را ته گودال زدند

 

ته گودال شده مرکز ظلم عالم

شد جدا سر ز تن سبط نبی خاتم

آمده فاطمه با آسیه، حوّا، مریم

کعبه هم گشته سیه پوش از این ماتم و غم

 

شد غروب و سر ارباب به نی گشته بلند

 

شعر تا دید چنین صحنه ز دل زد فریاد

دم روضه شده اینبار فقط یا سجاد

 

شعر از کوفه و از شام بلا می گوید

روضه از معرکه کرببلا می گوید

 

هفتمین معنی عصمت چه جسارت ها دید

نوه کوچک ارباب اسارت را دید

 

شعر از کرببلا سوی مدینه پر زد

آتشی دید دوباره که عدو بر در زد

 

صادق آل نبی گشته چرا سرگردان؟

موسی آل علی مانده چرا در زندان؟

 

باز گشته در زندان و به کف چار غلام

کرده تشییع به یکجا غل و زنجیر و امام

 

مظهر رئفت حق آمده تدفین پدر؟

یا جواد است رسیدست به بالین پدر؟

 

شعر در قلب خراسان به زمین بنشسته

قلم شاعر بیچاره ز غم بشکسته

 

ناگهان نور به عمق دل شاعر تابید

شعر از غم شده آزاد و شده پر ز امید

 

شعر اینبار شده زائر کوی هادی

عسکری کرده زیارت شده این را نادی

 

یک نفر مانده، ز اولاد رسول سرمد

"یک نفر مانده از این قوم که بر میگردد"

سروده شده توسط وحید گل محمدی

از لا به لای خنجر و حنجر روانه شد
خون خدای عزوجل روی ریگ ها...

سروده شده توسط وحید گل محمدی
گر بود باب الحسین یک در ز درهای بهشت

حتم دارم باقی درها به نام مجتبی ست


صلح او بنیانگذار جنگ حق و باطل است

در جمل " هل من مبارز؟" در کلام مجتبی ست ...

سروده شده توسط وحید گل محمدی

هرکس به یک طریق شب را سحر کند

مـا تـا اذان صبـح؛ گریـان زیـنـبـیـم


سروده شده توسط وحید گل محمدی