عمریست
در خیال خودم زنده ام ولی
این
زندگی نمایشی از زنده بودن است
گرچه
که شهره گشته ام اینجا به بندگی
این بندگی
نمایشی از بنده بودن است
مردم
به عشق دلبرشان زنده اند و من
حتی
به خواب روی چو ماهش ندیده ام
مردم
به عشق پاک دلم طعنه می زنند
از
روزگار زخم زبان ها شنیده ام
یارم تجلی
کرم و لطف کبریاست
او
بهترین بهانه برای عبادت است
او
کشتی سریع نجات است و بی بدیل
تنها
چراغ روشن راه سعادت است
از
مردم زمانه و دنیا بریده ام
دیوانه
وار دور خودم تار میتنم
جز او
کسی به درد دلم اعتنا نکرد
پس من
برای دلبر خود حرف میزنم
آقای
مهربانی و جود و سخا و لطف
ای
ترجمان رئفت و ایثار پنج تن
ای
صاحب شفاعت روز جزا حسین
جانم
فدای زخم لبت شاه بی کفن
من را
ببخش حضرت ارباب عالمین
می
گویم از مصیبت و درد و بلای تو
یک
بند روضه بدون مقدمه
عالم
فدای گریه کنان عزای تو
می
خواست تا که نگویی ثنای حق
یک
تیر آمد و لب و دندان تو شکست
فهمید
تا سرت به روی دامن خداست
شمر
لعین رسید و روی سینه ات نشست
خورشید
رفت و سرت رفت روی نی
دیگر
زمین به روی خودش روشنی ندید
هر
سال شد محرم و این بار هم گذشت
شکر
خدا که زنده ام و اربعین رسید
یک
لحظه هم بدون شما سر نکرده ام
با
ذکر نامتان شب و روزم به سر شده
آقا
ببین که گریه کن روضه هایتان
از
دوری حریم تو دیوانه تر شده
من رو
سیاه هستم و بی قیمت و حقیر
باور
ندارم این که خریدی مرا حسین
اما
دعای مادرم این بار شد قبول
یک
هفته بعد من وسط کربلا حسین
***
باید
نبست دل به جمال و جلال دهر
باید گذر
نمود از این راه نا تمام
باید
گذشت از خود و تا به خدا رسید
باید که
شد شهید شهید بدون نام