بی انتها ...

بازار مسگرا

ته بازار مسگرا دیروز

چشم تو چشم من شدی اما

زود کج کردی راهتُ رفتی

زود رفتی و من هنوز اونجا

 

موندم و فکر اون نگاه تو ام

فکر رفتار بی محبت و سرد

فکر دزدیدن و تصاحب تو

شب شده لعنتی بیا برگرد

 

معدَم از گشنگی به هم پیچید

شامُ باید کنار من باشی

سیرم از ارتباط با جز تو

تشنه خون اون که باهاشی

 

ته بازار مسگرا بودی

دیدن تو عجب عذابی بود

زود کج کردی راهتُ رفتی

شاه من این چه انقلابی بود



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ته بازار مسگرا دیروز

چشم تو چشم من شدی اما

زود کج کردی راهتُ رفتی

زود رفتی و من هنوز اونجا

 

موندم و فکر اون نگاه تو ام

فکر رفتار بی محبت و سرد

فکر دزدیدن و تصاحب تو

شب شده لعنتی بیا برگرد

 

معدَم از گشنگی به هم پیچید

شامُ باید کنار من باشی

سیرم از ارتباط با جز تو

تشنه خون اون که باهاشی

 

ته بازار مسگرا بودی

دیدن تو عجب عذابی بود

زود کج کردی راهتُ رفتی

شاه من این چه انقلابی بود

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی