بی انتها ...

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

به پای قامت رعنا خضوع باید کرد

برای عشق نخستین خشوع باید کرد

و عاشقانه سفر را شروع باید کرد

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

الا که خادم زوار اهل ایرانی

دهین ناب نجف در لباس لبنانی

شبیه دخترکان بسیج تهرانی

تو آرزوی منی آهوی خراسانی

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

تمام عمر، خودم رهرو سیاق تو ام

منی که ساکن یک روزه اتاق تو ام

ببین که عاشق این لهجه عراق تو ام

میان کرببلا در تب فراق تو ام

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

بیا بگیر مرا در میان دستانت

مرا اسیر کن ای نازنین به زندانت

بگیر جان مرا جان من به قربانت

قسم به سرخی گلهای روی دامانت

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

عجیب مست و هوایی چشم مست توام

میان وهم و خیالم کنار دست توام

در اوج قله ام اما منم که پست توام

قسم به سرخی لعلت که پای بست توام

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

رفیق بودن با تو بها به من داده

و واژه ای به بزرگی ما به من داده

قسم به عشق به آنکه تو را به من داده

قسم به تو به کسی که خدا به من داده

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

کنار حسن رخت سر به زیر باید شد

به دام زلف سیاهت اسیر باید شد

و از پیاله لعل تو سیر باید شد

چون از فراق دو چشم تو پیر باید شد

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

تو رفتی ای صنما تا به عرش آهم رفت

تو رفتی و همه پشتم همه پناهم رفت

تو رفتی و سپرم لشگرم سپاهم رفت

قسم به لحظه آخر که تکیه گاهم رفت

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

 



نوشته شده توسط سروده شده توسط وحید گل محمدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی انتها ...

...

سائلش خضر و یوسف و حاتم
من که باشم شوم گدای علی

هر غلامی اسیر اربابی ست
از ازل من؛ سگ سرای علی

کاش می شد که جان من گیرد
ملک الموت در عزای علی

دردها را به جان خود بخرم
به یقین می رسد دوای علی

همه داراییم همین باشد
پدر و مادرم فدای علی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

به پای قامت رعنا خضوع باید کرد

برای عشق نخستین خشوع باید کرد

و عاشقانه سفر را شروع باید کرد

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

الا که خادم زوار اهل ایرانی

دهین ناب نجف در لباس لبنانی

شبیه دخترکان بسیج تهرانی

تو آرزوی منی آهوی خراسانی

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

تمام عمر، خودم رهرو سیاق تو ام

منی که ساکن یک روزه اتاق تو ام

ببین که عاشق این لهجه عراق تو ام

میان کرببلا در تب فراق تو ام

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

بیا بگیر مرا در میان دستانت

مرا اسیر کن ای نازنین به زندانت

بگیر جان مرا جان من به قربانت

قسم به سرخی گلهای روی دامانت

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

عجیب مست و هوایی چشم مست توام

میان وهم و خیالم کنار دست توام

در اوج قله ام اما منم که پست توام

قسم به سرخی لعلت که پای بست توام

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

رفیق بودن با تو بها به من داده

و واژه ای به بزرگی ما به من داده

قسم به عشق به آنکه تو را به من داده

قسم به تو به کسی که خدا به من داده

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

کنار حسن رخت سر به زیر باید شد

به دام زلف سیاهت اسیر باید شد

و از پیاله لعل تو سیر باید شد

چون از فراق دو چشم تو پیر باید شد

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

تو رفتی ای صنما تا به عرش آهم رفت

تو رفتی و همه پشتم همه پناهم رفت

تو رفتی و سپرم لشگرم سپاهم رفت

قسم به لحظه آخر که تکیه گاهم رفت

من از کنار تو جایی دگر نخواهم رفت

 

 

سروده شده توسط وحید گل محمدی

نظرات  (۱)

۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۴ ناصر دوستعلی
خوشا به حال شما که شاعری بلدید

سلام
پاسخ:
سلام حضرت دلبر

خوشا به حال شما که در غیبت کبری هستید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی